عدّه اى از علما و دانشمندان علم اخلاق طرفدار طريقه اوّلند و مى گويند:
"اگـر چـه ايـن دوسـتـى و رفـاقت باطن ، حقيقت ندارد و چون عميق نمى باشد ممكن است در اثر كوچكترين حادثه ، بـاز هـمـان اخـتـلافـات ظـاهـر شود ولى چون اين اتّحاد زودتر به نتيجه مى رسد و شايد هم در اثر معاشرت و تماس ، خودبخود افتراق از بين نرود بايد طبيبان روحى براى اصلاح ذات البين و حلّ اختلافات مردم دنيا تنها اين برنامه را بكار بندند و از اين دستور پيروى كنند".
ولى جمعى از دانشمندان علم الاجتماع با اين نظريه سخت مخالفند و مطلب دوّم را مورد تاءييد خود قرار داده اند و مى گويند:
"مـحـال است كه دو روحيه متخالف اگر چه به ظاهر هم دست دوستى و برادرى به يكديگر بدهند با حفظ اين دو حـالت مـتـضـاد بـراى هـمـيـشـه دوستى و برادرى خود را حفظ كنند زيرا اگر گرگ درنده اى روزى با گوسفند ضـعـيـف "بـا حـفـظ ايـن دو حـالت " دسـت بـرادرى و دوسـتـى بـدهـد هـيـچ فـرد عـاقـلى احـتـمـال نخواهد داد كه اختلاف ديرينه آنان حل شده باشد و يا اين اتّحاد به نفع گوسفند بيچاره و ضعيف تمام شود".
بـنـابـرايـن بـايـد دو دسـتـه و دو روحـيـه مـتـضـاد در مـرحـله اوّل اخـتـلافـات خـود را حـل كـنـنـد (و بـه اصـطـلاح يـا گـرگ ميش شود و يا ميش گرگ گردد) تا بتوانند كاملا دست دوستى و برادرى عميقى كه براى هميشه نافع باشد به يكديگر بدهند.
و لذا عـدّه اى از دانـشـمـنـدان مـسـلمـان مـعتقدند كه چون سنّى و شيعه دو دسته مهم از افراد مسلمانند بايد در مرحله اوّل اخـتـلافـات مـذهـبـى خـود را حـل كـنـنـد تـا در نـتـيـجـه اتـّحـاد و دوسـتـى حـقـيـقـى و كامل به خودى خود در بين آنان بوجود آيد و اختلافات مذهبى از مسلمانان جهان برچيده شود.
روى ايـن اصـل مـسلّم عدّه كثيرى از دانشمندان بزرگ شيعه به فكر حلّ اختلاف برخاسته و به استدلالات عقلى و منطقى خود اهل تسنّن را مجاب نموده و آنان را به مذهب حقّه شيعه راهنمائى كرده اند.
و البـتـّه پـر واضـح اسـت كـه بـا ايـن عـمـل تـوانـسـتـه انـد بـه مـوفـّقـيـت اتـّحـاد و دوسـتـى حـقـيـقـى نائل گردند و عدّه كثيرى از منحرفين اهل تسنّن را با خود هم عقيده نمايند.
بـنـابـراين ثابت شد كه دانشمندان شيعه هيچگاه نمى خواسته اند تفرقه بين دو فرقه مهمّ مسلمان ايجاد كنند و بـلكـه بـا نـوشـتـن كـتـب ردّيـه ايـجـاد دوسـتـى و رفـع اخـتـلافـات را نـمـوده و بـحـمـداللّ ه از ايـن عـمـل نتيجه مثبتى هم گرفته اند و هزارها فرد كه در ممالك اسلامى بوده به مذهب تشيّع متوجّه شده اند و همه مى دانند كه تمام اينها در نتيجه خدمات ارزنده علماء شيعه بوده است .
چـنـدى قـبـل يـكـى از دانـشـمـندان اهل تسنّن كه به علّتى از درج نام و آدرس او خوددارى مى شود در ضمن نامه اى نوشته بود:
بـنـده بـا مـطالعه كتاب پر اهميّت "الغدير" كه جنابعالى معرّفى فرموده بوديد دانستم كه تا به امروز عمر خـود را بـر سـر يـك مـشت مطالب خرافى و پوچ گذرانده ام و بى جهت شيعيان پاك و موحّد را مشرك و كافر مى دانـسـتـم و بـا آنـكـه در ايـران تـحـت تـسـلّط شـيـعـيـان بـسـر مـى بـردم نـمـى تـوانـسـتـم لااقـل خـود را وادار كـنـم كـه بـه ظـاهـر آنـان را دوسـت داشـتـه بـاشـم و هـمـيـشـه كـيـنـه دانـشـمـنـدان شيعه را در دل خـود احـسـاس مـى كـردم و گـمـان مـى نمودم كه آنان بدون هيچ مدركى "على " (عليه السّلام ) را بر خلفاء ما ترجيح مى دهند.
ولى امـروز دانـسـتـم كـه اگـر اهـل تـسـنـّن بـه كـتـب صـحـاح خـود مـعـتـقـد مـى شـدنـد و كـامـلا فـضائل "على " و خلفاء ديگر را جمع و تفريق مى نمودند هيچگاه با بودن "على كرّم اللّ ه وجهه " كس ديگر را بـراى خـلافـت "پـيـغـمبر اسلام " (صلى اللّه عليه و آله ) تعيين نمى كردند و از دامن مقدّس آن حضرت دست نمى كشيدند و يا لااقل اين تهمتهاى ناروا را به شيعيان بى گناه نمى زدند.