ضمانت به دو صورت تحقق مىيابد:
«ضمانت عقدى» ضمانتى است كه با عقد و قرارداد خاصّى حاصل مىشود به اين صورت كه شخص ثالثى پرداخت بدهى فرد معيّنى را در روز معيّن به عهده مىگيرد و طلبكار اين تعهد را مىپذيرد; به كسى كه عهدهدار پرداخت بدهى بدهكار شده «ضامن» مىگويند.
(مسأله 2617) اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد، ضامن شدن او در صورتى صحيح است كه به هر لفظى اگرچه عربى نباشد به طلبكار بگويد كه: «من ضامن شدهام طلب تو را بدهم» و طلبكار هم رضايت خود را بفهماند ولى راضى بودن بدهكار شرط نيست بلكه همين قدر كه ضامن مقصود را بفهماند و طلبكار پذيرش خود را اعلام نمايد كفايت مىكند.
(مسأله 2618) ضامن و طلبكار بايد مكّلف و عاقل باشند و كسى هم آنها را مجبور نكرده باشد، و نيز بايد سفيه نباشند كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف كنند، اگرچه حاكم شرع هم آنها را منع نكرده باشد، و نيز كسى كه به واسطه ورشكستگى حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع كرده، بابت طلبى كه دارد، ديگرى نمىتواند ضامن او شود.
(مسأله 2619) هرگاه براى ضامن شدن خود شرطى قرار دهد، مثلاً بگويد: «اگر بدهكار قرض تو را نداد من ضامنم» باطل است، ولى اگر پرداخت دين معلّق باشد، مثلاً بگويد: «من ضامنم و اگر بدهكار قرض خود را نداد من مىدهم» احتياط واجب آن است كه به ضامن شدن او ترتيب اثر بدهند.
(مسأله 2620) كسى كه انسان ضامن بدهى او مىشود بايد بدهكار باشد; بلكه اگر كسى بخواهد از ديگرى قرض كند تا وقتى هم قرض نكرده، اقوى اين است كه مىتواند ضامن بشود.
(مسأله 2621) در صورتى انسان مىتواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار و جنسِ بدهى معيّن باشد، يعنى مبهم يا مردّد نباشد. پس اگر دو نفر از كسى طلبكار باشند و انسان بگويد: «من ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم» چون معيّن نكرده كه طلب كدام را بدهد، ضامن شدن او باطل است. و نيز اگر كسى از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگويد: «من ضامن هستم كه بدهى يكى از آن دو نفر را به تو بدهم» چون معيّن نكرده كه بدهى كدام را مىدهد، ضامن شدن او باطل مىباشد; و همچنين اگر كسى از ديگرى مثلاً ده من گندم و هزار تومان پول طلبكار باشد و انسان بگويد: «من ضامن يكى از دو طلب تو هستم» و معيّن نكند كه ضامن گندم است يا ضامن پول، ضمانت صحيح نيست.
(مسأله 2622) اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمىتواند از بدهكار چيزى بگيرد و همچنين اگر مقدارى از آن را ببخشد، نمىتواند آن مقدار را مطالبه نمايد.
(مسأله 2623) اگر انسان ضامن شود كه بدهىِ كسى را بدهد، نمىتواند از ضامن شدن خود برگردد.
(مسأله 2624) اگر ضامن و طلبكار شرط كنند كه هر وقت بخواهند ضامن بودنِ ضامن را به هم بزنند، به هم خوردن آن محلّ اشكال است.
(مسأله 2625) اگر انسان هنگام ضامن شدن بتواند طلب طلبكار را بدهد، اگرچه بعد فقير شود، طلبكار نمىتواند ضامن بودن او را به هم زند و طلب خود را از بدهكار اوّل مطالبه نمايد; و همچنين است اگر در آن هنگام نتواند طلب او را بدهد ولى طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضى شود.
(مسأله 2626) اگر انسان هنگامى كه ضامن مىشود، نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار در آن وقت نداند و بعد متوجّه شود، مىتواند ضامن بودن او را به هم بزند.
(مسأله 2627) اگر كسى بدون اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد، نمىتواند چيزى از او بگيرد.
(مسأله 2628) اگر كسى با اجازه بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد، مىتواند مقدارى را كه ضامن شده از او مطالبه نمايد ولى اگر به جاى جنسى كه بدهكار بوده جنس ديگرى به طلبكار او بدهد، نمىتواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد، مثلاً اگر ده من گندم بدهكار باشد و ضامن ده من برنج بدهد، نمىتواند برنج را از او مطالبه نمايد، امّا اگر خود او راضى شود كه برنج بدهد اشكال ندارد.