8- والدين آية الله العظمى اراكى
شهر نوبنياد اراك داراى هفت محله بود:
قلعه اوليه داراى دو محله بود: محله غربى را (حصار) و محله شرقى را(قلعه) مى گفتند. سومين محله به نام عباس آباد درطرف جنوب شهر كه محلى آبادو مسكن اشراف شهر بود. عباس نامى بود كه براى اولين بار در محاذى كوچهحاج ميرزاشمس الدين فعلى قهوه خانه اى ساخت كه بعدا در اطراف قهوه خانه وى،بناهاى جديد ساخته و به نام عباس آبادمعروف شد و اين محله گاهى هم به نام خوانساريها خوانده مى شد.
چهارمين محله شهر در طرف جنوب غربى و به نام محله الكه، درست درجاى روستاى دستگرد ساخته شد، و پنجمينمحله در طرف جنوب شرقى به نام منق آباد، و ششمين محله در طرف شمال، پشت خندق به نام محله كله ايها،و هفتمينمحله در طرف غرب و به محله هزاوه ايها معروف شد زيرا ساكنين اوليه آن از اهالى «هزاوه » بودند.
محل تولد آية الله العظمى اراكى محله عباس آباد اراك (خيابان عباس آباد-بهشتى كنونى) در خانه اى كه جنب ساختمانمزار امامزاده اى كه درهمين خيابان قرار دارد واقع شده است و اينكه برخى پنداشته اند محل تولد ايشان روستاىمصلح آباد است و بر همين اساس به عنوان تكريم از آن بزرگوار خانه اى رادر مصلح آباد مورد تجليل قرار داده اند صحيحنيست، بله ممكن است آن خانه مربوط به يكى از آباء و اجداد و يا خاندان ايشان باشد.
تاريخ تولد ايشان با عبارت زير به خط خود ايشان در پايان نسخه خطى گلستان سعدى (كه داستانش خواهد آمد)موجود است:
تولد اين عاصى خاطى محمدعلى چهار ساعت تخمينا از روز يك شنبه بيست و چهارم جمادى الاخرى سال يك هزار وسيصد و دوازده -1312-هجرى قمرى در سلطان آباد عراق واقع شده.
حجة الاسلام حاج ميرزاآقا مصلحى فراهانى (فرزند آقا فتح الله فرزند احمدبيگ فرزند محمدحسين خان فرزند حاج رضىفرزند حاج حاتم) در حدود سال 1255هجرى قمرى در فراهان (1) متولد شد پس از دوران تحصيل، در جوانى شغل ديوانىو دولتى داشت. سپس به هنر كشيدن نقشه قالى پرداخت و از اين رو به حاج ميرزاآقا نقاش معروف بود و از طرفى چونبخش ادبيات درسهاى حوزوى راخوانده بود به حدى كه مى توانست از كتابهاى عربى نيز به خوبى استفاده كند ونيزكتابخانه مفصلى براى خود تهيه كرده و اهل مطالعه بود تصميم گرفت كه به كسوت روحانيت در آيد. از اين رو هنگاممراجعت از سفر عتبات عاليات به لباس روحانيت ملبس گرديد و شايد از اين تاريخ به بعد بود كه ايشان رابط ميان علماىبزرگ اراك مانند حاج آقا محسن عراقى و مقامات دولتى و نمايندگان كشورهاى خارج كه دراراك دفتر داشته اند بودهاست.
حاج ميرزاآقا به گواهى فرزندش (آية الله العظمى اراكى) از متدينين و زهادو عباد و متهجدين بوده، و در بزرگوارى اوهمين بس، كه آية الله العظمى اراكى مى فرمود: حاج ميرزا احمد شيرازى (2) مى گفت خداوند سه نعمت بزرگ نصيبتوكرده است: پدر مانند حاج ميرزاآقا.... .
وى مورد اعتماد علماى بزرگ اراك مانند آية الله العظمى حاج آقا محسن اراكى، آية الله العظمى آقا نورالدين اراكى،آية الله العظمى آخوند ملامحمد كبيرپدر آية الله العظمى آقا ضياءالدين عراقى و بالاخره آية الله العظمى حاجشيخ عبدالكريم حائرى يزدى (كه دو بار به اراك سفر كردند و هر بار هشت سال اقامت داشتند) بودند.
آية الله مصلحى: آقا مى فرمودند شماها خير كثيرى را از دست داديد كه اين مرد بزرگ (حاج ميرزاآقا) را درك نكرديد.مردى با كفايت، با تقوى، با كياست و مورد اعتماد روحانيت بود.
او علاقه فراوانى به كتاب داشت و كتابخانه اى براى خود تهيه كرده بود و به برخى از كتابفروشان دوره گرد سفارش نمودهبود كه هر كتاب تازه اى كه مى آورد به ايشان ارائه دهد تا اگر مورد پسند باشد براى كتابخانه خود بخرد.آية الله العظمى اراكى(ره) فرمودند:
«روزى آن كتابفروش كتاب تازه اى به منزل ما آورده بود و اين در حالى بود كه مرحوم والد مشغول سد ثغور درب اطاقهابراى مصونيت از سرماى زمستان بودنداز كار خود دست كشيدند و به آن كتاب پرداختند كتاب «مجموعه ورام » بودهمين كه كتاب را باز كردند چشمشان به حديثى افتاد كه مضمونش اين بود: همانطور كه قبل از زمستان به فكر زمستانهستيد قبل از مرگ به فكر اين سفر باشيد.
راستى كه از عالم غيب به معتقدان به جهان غيب كمك مى شود. همين پيش آمد چقدر مى تواند در روحيه مرحوم حاجميرزاآقا مؤثر افتد لزوم استعدادو آمادگى براى اين سفر را به گونه اى محسوس و ملموس برايش بيان كردند.
همسر اول ايشان از دنيا رفته بود از دختر سيد محمد فرزند قائم مقام فراهانى (و يا دخترى از خانواده ايشان؟)خواستگارى كرد آنان نپذيرفتند و حتى هدايايى كه هنگام خواستگارى برايشان برده شده بود پس دادند. حاج ميرزا آقابه عتبات مشرف شده بود در حرم حضرت سيدالشهداعليه السلام كه دعا مستجاب است(و اجابة الدعا تحت قبته) سه دعاكرد اول اينكه خداوند شغل تازه اى به او مرحمت كند زيرا از شغل ادارى و ديوانى كه داشت راضى نبود. دوم مساله ازدواجمورد نظراو انجام گردد و سوم اينكه پس از مرگ در يكى از مشاهد مشرفه به خاك سپرده شود و هر سه دعاى اومستجاب شد. پس از مراجعت هنر نقاشى قالى به او الهام گرديد و به اين هنر رو آورد و چون در آن زمان صنعت قالى بافىرواج كامل داشت اين شغل از مشاغل با درآمد و يا پر درآمد بود. در مورد ازدواج هم پس از مراجعت ايشان از عتبات، خودآن خانواده كسى را فرستادند و اظهار تمايل به اين ازدواج نموده و ازدواج انجام شد. و نسبت به محل دفن هم، ايشان درقم جوار حضرت معصومه عليه السلام در قبرستان حاج شيخ به خاك سپرده شد.
اراك از موقعيت اقتصادى سياسى ويژه اى برخوردار بود و از اين جهت دولت انگلستان در اراك قونسولگرى داشت يكبار كه قونسول انگليس مى خواست با مرحوم حاج آقا محسن عراقى ملاقاتى داشته باشد بستگان آقا دراين فكر بودند كهاگر قونسول در منزل آقا روى صندلى بنشيند و آقا روى زمين،نسبت به آقا توهين است و قونسول هم عادت به روىزمين نشستن ندارد. مرحوم حاج ميرزاآقا ترتيبى داد كه تختى مهيا شد آقا بالاى تخت نشستند و قونسول هم مانندصندلى از تخت استفاده كرد و در نتيجه تدبير و كياست آن مرحوم مشكل حل شد.
مرحوم حاج ميرزا آقا در فراهان ملك و آب و زراعت و باغ داشت و ظاهرازندگى او از اين راه اداره مى شد و از اين رو وشايد حتى زمانهايى كه از هنر نقاشى خود استفاده نمى كرد نياز به اشتغال به شغلى ديگر نداشت و با فراغت به عبادت ومطالعه و انجام كارهاى خير مى پرداخت و چون از حسن و زيبايى خط نيزبرخوردار بود احيانا به استنساخ كتاب و يارساله مورد علاقه خود مى پرداخت نمونه هايى از اين آثار مخطوط ايشان در كتابخانه آية الله العظمى اراكى محفوظاست كه به معرفى آن مى پردازيم و ضمنا عكس برخى از قسمتهاى اين رساله ها را درپايان همين كتاب خواهيد ديد.
1- مجمع المعارف و مخزن العوارف; كتابى است پيرامون مرگ و مراحل پس از آن به زبان فارسى در دوازده بخش (عين)از تاليفات ملامحمد شفيع بن محمدصالح كه تاليفى ديگر نيز به نام مفتاح الجنان دارد.
عين اول در مواعظ.
عين دوم در شدت سكرات موت و اهوال قبر و احوال عالم برزخ تاهنگام محشر.
عين سوم در ذكر اعمالى كه موجب آسانى قبض روح و شدائد قبر مى شود.
عين چهارم در مجملى از وقايع و فتنه هايى كه پيش از نفخه ثانيه و حشرخلائق در اين عالم ظاهر مى شود.
عين پنجم در ذكر اولين عقبه قيامت و هول خروج خلايق به آن صحراى پروحشت و اشاره به نجات از آن عقبه.
عين ششم در بيان عقبه دوم و سوم و جمع كردن مردم از اطراف عالم به محشر و حال تباه گنهكاران.
عين هفتم در ذكر اعمالى كه توفيق آنها در دنيا موجب ايمنى از فزع اكبرو نجات از عقبات مى گردد.
عين هشتم در تفصيل موقف حساب و سؤالهاى ده گانه.
عين نهم درباره نامه هاى اعمال... .
عين دهم در بيان معنى ميزان و مواقف دوازده گانه آن.
عين يازدهم پيرامون صراط و مواقف هفتگانه آن و يادآورى اعمالى كه موجب خلاص از اهوال اين عقبات مى شود.
عين دوازدهم در ذكر طيبات اهل نعيم و نفخه اى از عقوبات اهل جحيم.
اين كتاب را در سيصد و هفتاد صفحه رقعى با خط نسخ و نستعليق زيبا و بسيار تميز در تاريخ 1306هجرى قمرى (ششسال پيش از تولد آيه الله العظمى اراكى) استنساخ نموده و در پايان مى نويسد:
تمام شد رساله شريفه در شب شنبه بيست و نهم شهر جمادى الثانيه سنه هزار و سيصد و شش از هجرت نبوى صلى اللهعليه وآله على يدالعبدالجانى الفقيرالمحتاج الى رحمة الله الجبارالكبير احمدبن فتح الله غفرالله لهما وسترالله عيوبهماهنگامى كه دربلده سلطان آباد مقيم بود و گاهگاهى از فيض حضور جناب مستطاب مستغنى الالقاب آخوندملامحمدابراهيم (3) زادالله فضله و عمره و توفيقاته مستفيض و محظوظ مى شد و اين نسخه شريفه را محض هدايت جمعىغافلان و گم گشتگان وادى حيرت به لسان خوش با اثرى تلاوت مى فرمودند كه اين عبد خاطى جانى از تاثير نفسمسيحادمش با عدم مجال كه روزها را از تسويد اين نسخه شريفه معذور بود به نوشتن در شبها اقدام نمود و الحمدلله والمنة كه توفيق اتمام آن حاصل شد.
اكنون از مطالعه كنندگان اين رساله شريفه خواهش مى نمايم كه اول باعث و بانى اين نسخه شريفه را و ثانى كاتب سراپاتقصير را به دعاى خيرياد فرمايند.
تا كه دستت مى رسد كارى بكنپيش از آن كز تو نيايد هيچ كار به فرزندان خود وصيت مى كنم اين كتاب مستطاب را به دست هر نا اهلى ندهيد هركس از مؤمنين و اهل صلاح كهرغبت در مطالعه آن نمايند حق منع نداريدو خودتان هم اگر رضايت و خوشنودى مرا منظور داريد از خواندن اين رسالهشريفه كوتاهى نمى كنيد كه خير دنيا و آخرت را درك خواهيد كرد اى فرزندان، مكرر شمارا در نشست و برخواست باجهال و گمراهان منع كردم و گفتم:
باز هم وصيت مى كنم كه بر خودتان ظلم و ستم نكنيد پيوسته در محضر علماو خوبان رفت و آمد كنيد و از مطالعه كتباحاديث و اخبار ائمه اطهارعليهم السلام دريغ نكنيد كه اين هر دو دل مرده را زنده مى كند همچنين كه فرموده اند:
هر كه با مردم نا اهل نشيند دائم گر خردمند جهان است كه نادان گردد مرد نادان چه بود همدم ارباب كمال زود باشد كه نديم شه دوران گردد
عارف ديگر مى فرمايد:
همنشين اهل معنى باش تا هم عطا بينى و هم باشى فنا جان بى معنى در اين تن بى خلاف هست همچون تيغ چو بين در غلاف چون غلاف اندر بود با قيمت است گر برون شد سوختن را آلت است
ان خيرالكلام ما قل و دل.
در خانه اگر كس است يك حرف بس است.
اين رباعى در حاشيه يكى از صفحات اين كتاب به مناسبت شعرى كه درمتن است ديده مى شود:
گفتا به وصى خود نبى مطلق نشناخت كسى تورا به غير از من و حقحق را نشناخت كس به مثل من و تو نشناخت كسى مرا به غير از تو و حق
شعر متن:
2- رساله وجيزه اى از آقا محمودبن آقا محمدعلى بن آقا محمدباقر بهبهانى قدس سرهم به فارسى داراى سه فصل وخاتمه در بيان فضيلت نماز جماعت و نماز در مسجدو نماز شب و آداب نماز شب و ثواب اعانت مؤمنان و ادخال سرور درقلب ايشان و قضاى حوائج ايشان و فضيلت جود و سخا... .
اين رساله به قطع جيبى و شصت صفحه است كه به خط نسخ و نستعليق توسط حاج ميرزاآقا(ره) قلمى گرديده است.
3- رساله زينة الصلاة فى التعقيبات از حاج ملا محمدجعفر استرآبادى(ره)به فراسى، قطع جيبى، حدود سى صفحهشامل چهارده تعقيب، به نسخ و نستعليق نوشته شده است.
4- رساله در ثواب و قواعد تلاوت قرآن به فارسى. اين رساله در حاشيه رساله پنجم نوشته شده.
5- رساله اى است در ايضاح كلمات قرآنيه كه بر بعضى مشتبه مى شود ازحاج ملامحمدجعفر استرآبادى(ره) به فارسىقطع جيبى بيست و شش صفحه تحرير 1307ه .ق.
6- رساله در تجويد داراى مقدمه و شش باب و خاتمه از محمدبن على بن محمدالحسينى [الجرجانى] به فارسى قطعجيبى، حدود پنجاه صفحه، تحرير1308. همانطور كه در ذريعه علامه طهرانى آمده از اين رساله فقط تا باب سوم دردستاست و شايد مؤلف به اتمام آن موفق نشده باشد.
7- رساله در شرايط اخذ تربت از قبر امام حسين عليه السلام در سه صفحه جيبى،به فارسى، تحرير 1316ه .ق 8- اربعينشهيد اول(ره)، عربى، پنج صفحه جيبى، تحرير 1335.
رساله دوم تا هشتم در يك جلد صحافى شده است.
و اين شعر سعدى هم در يكى از برگهاى آن ديده مى شود.
زاهدى در پلاس پوشى نيستزاهد پاك باش و اطلس پوش
آية الله العظمى اراكى نقل فرمودند: پدرم همراه بيست نفر مسلح به عتبات عاليات مشرف شدند در آن زمان دولتقدرت تامين راهها را نداشت و مردم خودشان مى بايستى امنيت راهها را فراهم كنند، پدرم مى گفت: وقتى به كربلارسيديم و به حرم مطهر حضرت ابى عبدالله عليه السلام مشرف شدم اتفاقا مشاهده كردم ضريح مطهر رابرداشته و درسرداب باز است و يكى از اهل علم يك كاسه تربت از قبر برداشته و دارد از سرداب بالا مى آيد به او گفتم: آيا ممكن است ازاين تربت به من هم بدهيد، فرمود: آرى و به قدر يك تخم مرغ از تربت قبر مطهر به من داد.
آية الله اراكى مى فرمودند: بعد از پنجاه سال وقتى درب محلى كه تربت درآنجا بود باز مى شد بوى عطر تربت به مشام مامى رسيد.
يكى از همسايگان ما كه با هم، هم مباحثه بوديم سخت مريض شد و به حال احتضار درآمد به طورى كه وقتى به عيادت اورفتم مرا نشناخت. مقدارى از تربت به او دادم به عنايت حضرت سيدالشهداعليه السلام حالش بحمدالله خوب شد.
اين مطلب از يادداشتهاى آية الله حاج سيدمحسن خرازى نقل شد.
و نيز آقاى خرازى نوشته اند:
آية الله العظمى اراكى فرمودند: يكى از بستگانم به نام «حاج غلامحسين »كه از اخيار و شاگردان مرحوم حاج ميرزا جوادآقاى ملكى تبريزى بود برايم نقل كرد كه:
مرحوم پدرم (حاج ميرزا آقا) به ايشان گفته بود فلان شب نزد من بياايشان در شب موعود خدمت پدرم مى رسند پدرمبه ايشان مى گويند: انگشترپنج تن و تسبيح تربت را به من بده سپس مى خوابند و مدتى بعد از جاى بلندشده ومى ايستند و سلام مى دهند و مجددا مى خوابند و جان به جان آفرين تسليم مى كنند.
ديگران درباره پدرم مى گفتند: وى بسيار به اهل بيت عصمت عليهم السلام متوسل بودو نيمى از اموال خودش را خرجمجالس سيدالشهداعليه السلام مى نمود در مجلس روضه خوانى حال خوبى پيدا مى كرد و در تمام مدت مجلس عزاىامام حسين عليه السلام مى ايستاد و حاضر نبود كه بنشيند.
و نيز آية الله خرازى نوشته اند:
استاد بزرگوار آية الله العظمى اراكى از پدر بزرگوارشان نقل فرمودند: كه حاج شيخ اسماعيل [شايد مقصود حاج ملااسماعيل باشد كه از بنى اعمام آية الله العظمى اراكى بوده. به شجره نامه خاندان ايشان كه در صفحات قبل ياد شدمراجعهشود] كه حدود ده سال شيخ انصارى را درك كرده بود نقل كرد كه روزى درنجف اشرف همراه شيخ انصارى(ره) مى رفتيمگروهى را ديديم كه اطراف شخصى را گرفته اند پرسيدم ايشان كيست؟ گفتند: اين شخص علم ضمير دارد. (ازضمائر افرادخبر مى دهد).
موضوع را به شيخ انصارى عرض كردم شيخ به طرف او رفت مردمى كه آنجاجمع شده بودند همه به احترام شيخ كنارايستادند شيخ به آن شخص فرمود: شما علم ضمير دارى؟ گفت آرى شما مى توانيد چيزى را نيت كنيد تا آن را بگويمشيخ فرمود: نيت كردم. آن شخص با دو انگشت خود اشاره كرد كه شما دوبار خدمت حضرت بقية الله عليه السلام رسيده ايدمى خواهيد بگويم كجا و به چه صورت؟ شيخ تبسم كرد و رفت.
معلوم مى شود شيخ در ضمير خود نيت كرده بود كه آيا خدمت امام زمان(عج) رسيده است يا خير؟
مرحوم حاج ميرزاآقا توكل عجيبى داشت. مرحوم آية الله العظمى اراكى فرموده اند: در زمان رضا شاه كه نسبت بهمعممين سختگيرى مى كردند و جوازعمامه مى خواستند ايشان را كه پيرمردى نود ساله بود چند بار به شهربانىاراك احضار كردند اما رئيس شهربانى از ديدن قيافه ايشان با آن كهولت سن خجالت مى كشيد و از در ديگر بيرون مى رفتو رو نشان نمى داد گويا ايشان را نديده است.(نديده مى گرفت)
آية الله العظمى اراكى كه متوجه مى شوند گاهى مزاحم ايشان مى گردند بازحمت و فعاليت فراوان از طريق مرحومآية الله العظمى حائرى براى ايشان جوازعمامه از شهربانى تحصيل مى كنند وقتى جواز را به ايشان مى دهند به جاى تشكر،اوقات تلخى مى نمايد و مى گويد مى خواهى در توكل من رخنه بياندازيد من استخاره كردم و تفال به قرآن زدم اين آيه آمد: «انه ليس له سلطان على الذين آمنوا...انما سلطانه على الذين يتولونه... .»
مرحوم حاج ميرزا آقا اهل نماز شب بود علاقه مند و متوسل به اهل بيت عليهم السلام بود دهه عاشورا در منزل روضه ومجلس سوگوارى مفصلى داشت و خودگريه مى كرد.
از مرحوم حاج ميرزاآقا شعر هم سراغ داريم اين رباعى كه مدتها در طليعه مداحى برخى مداحان قرار گرفته بود ازايشان است خطاب به امير مؤمنان على عليه السلام كه نام مباركش به حساب ابجد صدوده مى باشد همانطور كه نمك بهحساب ابجدصدوده است و با الهام از حديث من كان لله كان الله له و حديث على مع الحق والحق مع على يدور حيث مادار.
شاها تو مع اللهى و الله معكحب تو به ايمان و به كفر است محك چون نام تو و نمك يكى شد به عددحق را نشناخت آنكه نشناخت نمك و بالاخره اين بزرگوار در سال 1354ه .ق در سن حدود صد سالگى از دنيا رحلت و به دار باقى شتافت و در قم درقبرستان نو (قبرستان حاج شيخ عبدالكريم) دربقعه مرحوم حاج ملاجواد صافى گلپايگانى (والدماجد آية الله حاج شيخلطف الله صافى و آية الله حاج آقا على صافى) به خاك سپرده شد رحمة الله عليه و مغفرته و رضوانه.