هجرت به قم و تاسيس حوزه
مرحوم حاج شيخ عبدالكريم يزدى حائرى كه در نوروز سال 1340ق براى زيارت مرقد ملكوتى حضرت معصومه عليهاالسلام از اراك به قم آمده بود و در واقع دست قدرت و حكمت ولطف غيبى او را براى گسترش مكتب اهل بيت به حرماهل بيت (قم)و عش آل محمدصلى الله عليه وآله جلب و جذب كرده بود سرانجام در پى پيشنهادها، تقاضاها،اصرار فراوانبرخى از علماى قم، بنا را بر استخاره و مشورت با خداى حكيم و منان گذاشت تا اگر پاسخ استخاره خوب باشد به قمهجرت كرده و ماندگار شود. استخاره با قرآن انجام، و اين آيه شريفه از سوره يوسف آمد كه بايد گفت ازاستخاره هاى معجزه آسا بود: و اتونى با هلكماجمعين. (22) به اين ترتيب اقامت آن مرحوم درقم مسلم و با شروع درس و پيوستن گروهى از علما و طلاب اراك به علما و طلاب قمحوزه علميه قم تاسيس و روز به روز (از1340 تا سال فوت آن مرحوم 1355) در اثر جذب برخى از علماى بزرگومدرسان زبر دست مانند آية الله العظمى حاج ميرزا محمدعلى شاه آبادى، آية الله حاج سيدابوالحسن رفيعى قزوينى،آية الله آقا ميرزااحمد آشتيانى، آية الله آقا ميرزا صادق آقا تبريزى، آية الله آقا شيخ محمدعلى قمى صاحب حاشيهكفاية الاصول، آية الله حاج ميرسيدعلى يثربى كاشانى و ديگران، و نيز جلب طلاب و محصلين از سراسركشور، حوزه قمگسترش يافت و عدد محصلان ومدرسان و علما به صدها نفر رسيد. اين بود داستان اجمالى آمدن آية الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم يزدى حائرى از كربلا به اراك، اراكى كه در آن روزعلماى بزرگ و مدرسان ماهرى را درخود جاى داده بود اما در عين حال همه تحت الشعاع عظمت آن مرحوم قرار گرفته وبا آمدن و اقامت هشت ساله ايشان حوزه اراك مركزيت علمى پيدا كرد. و نيز اين بود شرح هجرت آن بزرگوار به قم، همان قم كه از زمان ميرزاى قمى به بعد همواره عالمانى با عظمت و فقهايىعظيم الشان داشت و ما بيست نفر آنان كه در بدو ورود ايشان به قم در قيد حيات بودند نام برديم اگر همان بيست نفرواساتيدشان در قم و تلاميذشان را در نظر بگيريم به اين نتيجه مى رسيم كه هنگام هجرت آن مرحوم قم هم دست كمى ازاراك، در هنگام آمدن ايشان به اراك نداشته،اما اينجا هم عظمت روحى و علمى آن بزرگوار همه را زير سايه خود قرار دادوايشان محور همه امور گرديد. هشت سال اقامت در اراك و تشكيل آن حوزه، و در ادامه آن پانزده سال اقامت در قم و تاسيس حوزه علميه قم ثمراتعلمى دينى فراوان و گسترده اى داشت اما در ميان ثمرات طيبه اين شجره مباركه چند نفر را مى توان به عنوان نتيجه وحصيله آن دو حوزه و نيز به عنوان كسانى كه مؤسس حوزه براى بقاى آن به آنهاو آينده آنها دل و اميد بسته بود نام برد. يكى از آنها آية الله العظمى اراكى رحمة الله عليه است كه كل اين بيست و سه سال دو حوزه را درك كرده و مورد علاقه ولطف شديد مرحوم آية الله العظمى حائرى بوده است. آية الله اراكى مى فرموده: من نزد حاج شيخ جعفر شينى كه استادى دقيق النظرو با تقوى بود درس مى خواندم ايشان ازشاگردان دوره سفر اول مرحوم آقاى حائرى به اراك بود (از سال 1316 تا 1324) حاج شيخ جعفر آنقدر از استادش(يعنىمرحوم آقاى حائرى) براى ما تعريف مى كرد كه ما غيابا عاشق او شده بوديم و از اين رو همينكه در سال 1332 ايشان بهاراك آمد و ما باخبر شديم عاشقانه به اوملحق شده و در خلوت و جلوت. در مجلس درس و بعد از درس در مجلس تبليغ ومنبر و همه جا هرچه از آن لب و دهان خارج مى شد ضبط مى كرديم. استاد هم در بدو ورود به اراك استعداد و نبوغ و جديت و كوشش در تحصيل اين شاگرد را كه مى بيند به تربيت و تكاملاو بيشتر توجه مى كند. هنگامى كه آقاى اراكى مقدارى از نوشته درس مكاسب استاد را به ايشان ارائه مى دهد، استاد مطالعه مى كند و بعدا بهآقاى اراكى مى فرمايد: از نوشته شماكيف كردم اما به شرط اينكه دفعه ديگر بهتر باشد يعنى شامل اظهار نظر و ايرادواشكال هم باشد. شايد بتوان گفت همان قدرى كه آية الله اراكى جذب اين استاد شده بود همان مقدار هم توجه استاد به اين شاگرد جدى وكوشا جلب شده بود. مرحوم حاج شيخ به دست مبارك خود عمامه بر سر آقاى اراكى مى گذارندو او را به لباس روحانيت ملبس مى نمايند. در مورد ازدواج ايشان كه گويا آقاى اراكى به خاطر تحصيل از ازدواج امتناع مى كرده است فرموده است: ازدواج كمك بهتحصيل است نه مانع آن، و وقتى متوجه مى شود كه دختر حاج محمدابراهيم خوانسارى بانى مدرسه حاج محمدابراهيم وغيره را براى ايشان مناسب ديده اند مى فرمايد: ايشان كه از خود مااست (چون حاج شيخ شوهر دختر يكى از همسرانحاج محمدابراهيم خوانسارى بود، البته در اين تاريخ حاج محمدابراهيم از دنيا رفته بود) و ظاهرا به درخواست آقاىاراكى بعد از نماز جماعت صبح در مدرسه آقاضياء اراك براى اين ازدواج استخاره كرد و جواب استخارهبسم الله الرحمن الرحيم آمد سپس خود ايشان وساطت كرد تا اين ازدواج مبارك انجام شد. مرحوم آية الله العظمى اراكى از اين خانم بسيار راضى بود و مى فرمود به قول حاج ميرزا احمد شيرازى (23) اين زوجه يكىاز نعمتهاى خدا بر من بوده است و درسوگ وفات اين خانم كه چند سال قبل از فوت ايشان واقع شد بسيار اندوهناك وغمگين شده بود و از صلاح و ديانت و تقواى او تعريف مى كرد. يكى از شواهد صفاى روح اين بانو داستان زير است: در يادداشتهاى آية الله خرازى آمده: آية الله العظمى اراكى فرمودند در دو فرسخى اراك امامزاده اى است به نام سيدمحمد عابد كه از اولاد بلافصل و يا از احفادحضرت موسى بن جعفرعليه السلام است اين امامزاده خيلى باكرامت است وقتى كه مرحوم آخوند ملا فتحعلىسلطان آبادى در اراك بوده اند پياده به زيارت اين امامزاده مى رفته اند و گفته مى شود هر چه مرحوم آخوند داشته از الطافاين بزرگوار بوده است. ايشان هنگامى كه در عتبات اقامت داشتند به برخى از زوار امام حسين عليه السلام كه به ايرانبرمى گشتند شرط و قرارمى كردند كه شما در اراك از طرف من به زيارت امام زاده سيدمحمد عابد برويد من هم در اينجااز طرف شما به زيارت امام حسين عليه السلام مى روم. آية الله العظمى اراكى افزودند:آقاابوالحسن -فرزندايشان- به چشم درد سختى مبتلا شده بود مادر ايشان وى را سر قبرامام زاده سيدمحمدعابد برده وبه آن بزرگوارمتوسل شد بلافاصله چشم ايشان خوب شد به طورى كه باعث تعجب همهگرديد. آرى استاد با آن خصوصيات، شاگرد با اين ويژگى، زمينه اى فراهم كرده كه شاگرد بتواند به همه مراتب و مراحل علمىاستاد برسد از اين رو از آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى رحمه الله نقل شده است: هر چه را مرحوم والدم دارا بود ايشان (آقاى اراكى) نيز آن را دارا است. اينك مى پردازيم به شرح حال آية الله العظمى اراكى رضوان الله تعالى عليه و خاندان و اولا او.1) براى اطلاع بيشتر به مجله نور علم قم رجوع شود. 2) در صفحات آينده، از ايشان ياد خواهيم كرد. 3) متوفاى 1334، در صحن نو قم اقامه جماعت مى نموده است. 4) اين چهارنفر، از مدرسان گرانقدر تهران بوده اند. 5) براى اطلاع بيشتر به مجله نور علم قم رجوع شود. 6) شرح حال وى، در تاريخ قم، ص 258 آمده است. 7) شرح حال او در تاريخ قم، ص 255 آمده است. متوفاى 1312. 8) وى شهرت فتوايى را معتبر مى دانست. آية الله العظمى اراكى از ايشان نقل مى كردند، كه شهرت را از گچ كه نبريده اند. 9) از مدرسان معروف حوزه علميه قم بودند. 10) فرزند حاج سيد احمد صفائى خوانسارى مؤلف كتاب كشف الاستار. 11) اين سه داستان از آية الله آقاى بهاءالدينى دامت بركاته نقل شده است. 12) از امامزاده هاى مدفون در قم مى باشد كه آن محله هم به نام او معروف شده است. 13) متوفاى 1298. شرح حال او را در تاريخ قم، ص 270 ببينيد. 14) از مدرسان تهران بوده است. 15) شرح حال او را در تاريخ قم، ص 258 ببينيد. 16) جد آقايان روحانى. 17) فرزند آقا سيد صادق قمى كه در صفحه بعد ياد خواهد شد. 18) هم ايشان است كه به آقا شيخ مهدى پايين شهرى شهرت داشت و براى عقرب گزيدگى دعا مى داد. گفته مى شود كه باعلوم غريبه آشنا بوده است. 19) گفت: اى اهل قم! پدران شما هنگامى كه دعبل از خراسان به قم آمد و حامل جبه امام رضا عليه السلام بود،نگذاشتند از قم خارج شود تا مقدارى از جبه را از او گرفتند. دعبل حامل جبه امام رضا عليه السلام بود و آقاى حاج شيخعبدالكريم حامل علم امام رضاعليه السلام است، نگذاريد از قم برود. 20) به شرح زندگانى او به قلم حضرت آقاى گرمارودى رجوع شود. 21) هنگام ورود حاج شيخ عبدالكريم به قم، غير از اين بيست نفر كه نام برديم، تعداد ديگرى هم بوده اند كه نام برخى ازآنان در ضمن شرح حال اين بيست نفر ياد شد، مانند چند نفرى كه در ضمن شاگردان مرحوم حاج ميرزا محمد ارباب، ونيز در ضمن اساتيد ديگران ياد شد و مانند مرحوم سيد على اكبرپيشوائى يزدى كه احتمالا قبل از حاج شيخ به قم آمدهباشد. شرح حال ايشان شايد در كتاب حضرت آقاى رازى ياد شده باشد. 22) سوره يوسف، آيه 93. 23) شرح حال ايشان در بخش هشتم ياد خواهد شد.