در خانقاه - یاد نامه حضرت آیت الله اراکی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یاد نامه حضرت آیت الله اراکی - نسخه متنی

رضا استادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در خانقاه

ورودى خانقاه داراى در چوبى دولنگه قطورى است كه هرلنگه آن به عرض 07/1و ارتفاع 30/2 متر مى باشد كه در دهنهطاق رومى هلالى شكسته اى به ارتفاع 5/4متر نصب گرديده است. هردو لنگه در داراى چفت و بست محكم و پاشنهگردچوبى است ولى فاقد هرگونه تزيينى اعم از نقوش منبت يا نوشته مى باشد.

به فاصله 60 سانتيمتر از پايين و بالاى در دو تسمه آهنى به عرض ده سانتيمتر جهت استحكام آن به صورت مهارى به درمتصل شده. به لنگه سمت راست جاى دق الباب و لنگه سمت چپ حلقه آهنى قطورى بجاى مانده است.

حياط خانقاه

در پشت سر در جز آثار پاگرد پله هايى كه مربوط به طبقه دوم ساختمان اصلى بوده و اتاقهاى خشتى كه آن را درگذشتهنزديكى بنا نموده و فضايى محصور به مساحت تقريبى سيصد متر، چيز ديگرى بجاى نمانده است.

اتاقهاى خشتى را سيد ابوالقاسم اعظم واقفى به هنگام تصدى توليت موقوفات سيد حسن واقف بين سالهاى 1325 الى1329 شمسى به منظور ايجاددبستانى در اين مكان بنا نموده كه شايد پس از گذشت پنج سده دوباره نظر سيدواقف ازايجاد خانقاه كه همانا بنياد كانون دانش بوده است به مرحله عمل درآيد كه متاسفانه به علت عدم امكانات مالى اين كارسرانجامى به خود نگرفت زيراعلى رغم ردوبدل شدن مكاتباتى چند بين او و اداره فرهنگ كاشان جهت تامين باقيماندههزينه ساختمان و توافق در واگذارى محل مورد بحث به اداره مذكورجهت امكان تكميل ساختمان و انجام اين انتقال در20/6/1329 شمسى،اداره فرهنگ كاشان در اين مورد اقدام مثبتى به عمل نياورد و اتاقهاى ساخته شده نيز پس ازدرگذشت نامبرده در اثر عدم مراقبت كم و بيش رو به ويرانى نهادو بالاخره در بهار سال 1366 شمسى جهت توسعه معبرتخريب گرديد.

شربتخانه

در گوشه شمالى خانه، در پشت حمام افوشته ساختمانى با فضاى مركزى چهارگوش با دو گوشوار هشت پر و دو گوشوارشش پر در چهارگوش آن بجاى مانده كه بقاياى آن نمايانگر دو طبقه بودن اين ساختمان در زمانهاى گذشته مى باشد،ولى از طبقه دوم جز ديوارى كوتاه با پوشش كاشيهاى شش بر و جاى حوضى كوچك چيز ديگرى بجاى نمانده بود كه درتعميرات اساسى اخير جاى حوض صاف گرديد و بام به صورت يكپارچه درآمد.

طبقه دوم تا پايان دوران قاجاريه نيز برپا بوده و بطورى كه شنيدم دزدان محلى آنجا را مخفى گاه اموال ربوده شده قرارداده بوده اند كه پس از مدتى موضوع آشكار و به دستگيرى آنان مى انجامد.

حوض طبقه دوم كه بر وسط سقف اول يا بام فضاى مركزى بنا گرديده بود طرحى شبيه حوض موجود در ايوان ساختمانعالى قاپو اصفهان داشته و به احتمال زياد آب آن از طريق لوله هاى سفالين (بگويش محلى تنبوشه) ازقنات هودجه كه درمحله بالاى افوشته جريان داشته تامين مى گرديده است(اين قنات از اكثر خانه هاى محله بالا گذشته و پس از دور زدنمسجد افوشته به استخر مربوطه واقع در سورگاه، خانه بروجردى و اسعد واقفى مى ريخته است) و به گفته سالمندانافوشته به هنگام ساختن منبع آب جهت حمام افوشته آثارى از لوله هاى سفالين كه در جهت شربتخانه امتداد داشتهمشاهده شده است.

با توجه به توضيحاتى كه داده شد در اينكه اين بنا همان ساختمان چهارصفه است تقريبا موضوع مسجلى است منتهى بر مامجهول است كه اولا كلمه شربتخانه را به چه علت در زير كلمه اختاخانه در رونوشت وقفنامه (مورخ 1288) ذكرنموده اند؟و ثانيا كلمه شربتخانه از چه زمانى و به چه علت بر اين بنا اطلاق گرديده است؟

حمام افوشته

در جنوب غربى ويرانه هاى خانقاه يا به عبارت ديگر در سمت قبله آن حمامى به ابعاد 1625 متر مربع قرار دارد كه ازبناهاى ايجادشده توسط سيد حسن الحسينى مشهور به سيد واقف مى باشد.

اين حمام نيز به سال 857 هجرى قمرى جزء رقبات موقوفات درآمده است.زيرا در متن وقفنامه از آن چنين ياد شدهاست:

... وقف فرمود جناب واقف اعلى الله شانه حمامى كه بنا فرموده ازبراى رجال و نسوان حمامى با لطافت و نظافت تام، ذونزاهت و طراوت واقع به قبلى خانقاه مذكور متصل بدان با عامه توابع و لواحق و مضافات و منسوبات خاصه آن از تون وانبار و منجلاب و مطرح رماد با دو فاتيلج روبين يكى بوزن هفتاد من و يكى شصت من....

سورگاه

ديگر از بناهاى متعلق به سيد حسن واقف سورگاه است كه در سمت شمال حسينيه (تكيه) كنونى و در مجاورت شبستانبزرگ مسجد جامع افوشته (جايگاه هيئت ابوالفضل كنونى) قرار داشته است. سورگاه داراى ساختمانهاى مفصل و متعددبوده كه به مرور زمان خراب و بجاى آن ساختمانهاى جديد بناشده است.

از ساختمانهاى قديمى سورگاه فقط يك ساختمان بجاى مانده است.

اين ساختمان نيز در اثر مهاجرت ساكنين آن به تهران در شرف ويرانى است.با وجود اين هنوز طرح اواليه خود را ازدست نداده است. گرچه احتمال آن مى رودكه در زمانهاى گذشته مورد تعمير و مرمت قرار گرفته باشد.

وقفنامه سيد واقف

همان گونه كه قبلا هم اشاره شد تاج الدين حسن حسينى در بيستم ذيحجه سال 857هجرى، تمام دارايى خود شاملخانه مسكونى، 5/5 دانگ روستاى ميلاجرد، شش دانگ روستاى اسفيدان، حدود ده باب آسياى آبى، چندين قطعه ملكو مقدارقابل توجهى آب قنوات را وقف مى نمايد كه نصف درآمد براى خيرات(حق التدريس مدرس كه در خانقاه علومشرعى تدريس نمايد (14) ، كمك هزينه تحصيلى براى طلبه هايى كه در آنجا تحصيل نمايند پرداخت حقوق به كتابدار،نگهبان، اذان گو، امام جماعت، قارى قرآن وغيره، پذيرايى از فقرا و مساكين و ابن السبيل، برگزارى مراسم در اعياد مذهبى وسوگواريها و بسيار كارهاى ديگر كه درمتن وقفنامه آن مندرج است) صرف شود. و نصف ديگر درآمد را وقف بر اولادنمودهيعنى بر سه فرزند زاده خود اسمعيل يك دوم. نورالله و شمس الدين محمدروى هم يك دوم باقيمانده.

اين وقفنامه به خط نستعليق و نويسنده آن ابوبكربن احمدبن مسعود طهرانى مشهور به قاضى طهرانى از نويسندانمشهور و مورد اعتماد دوره گوركانى وآن قوينلو بوده است. تاريخ ديار بكريه از تاليفات او مى باشد.

ضمنا طهران مذكور در فوق مكانى است در منطقه نجف آباد اصفهان كه امروزه به تيرون و گروند مشهور مى باشد.والسلام (15)

آية الله حاج ميرزااحمد شيرازى

آية الله العظمى اراكى رحمة الله عليه در مقام بيان زوجه صالحه بودن همسرشان مى فرمودند: حاج ميرزااحمد شيرازىمى گفت خدا به تو سه نعمت بزرگ داده:پدرى آن چنان، و استادى مانند حاج شيخ عبدالكريم، و همسرى مانند دخترحاج محمدابراهيم خوانسارى.

از آية الله مصلحى سؤال شد كه اين حاج ميرزا احمد كيست؟ فرمودند:همسر ايشان دخترعموى مادر آقا بوده، و ايشانپدر آقاى سلطان شيرازى كه درسازمان حج مشغول انجام وظيفه هستند و جد جناب آقاى شريفى معاون حجة الاسلاموالمسلمين رى شهرى است.

اينجانب از حضرت آقاى شريفى و پدر بزرگوارشان خواستم كه اطلاعاتى كه در مورد پدر و جدشان دارند در اختياربگذارند تا در اين كتاب درج شود.

جناب آقاى سلطان شيرازى خواسته حقير را برآوردند و علاوه بر توضيحاتى كه ذيلا مى آوريم نوشته هايى شامل اجازاتمرحوم آقا ميرزااحمد شيرازى و نامه مرحوم آقا سيدعبدالحسين لارى به ايشان، و نيز بخشى از يك رساله در اختيارماقرار دادند كه نمونه اى از آنها را نيز در پايان كتاب ملاحظه خواهيد كرد.

و اينك شرح حال آن بزرگوار از زبان فرزندش حضرت آقاى سلطان شيرازى:

آية الله حاج ميرزااحمد شيرازى

تولدش حدود سال 1296ه ق در قيروكارزين (يكى از بخشهاى فيروزآباد فارس)واقع شده.

پدرش از خوانين آن منطقه بوده و با اينكه مذهبى بوده اما به طلبه شدن فرزندش مايل نبوده، اما آن قدر اين پسر علاقهبه دروس دينى داشته كه مدتها هرروز قبل از اذان صبح نزد عالمى كه در آن نزديكى ها (نه در خود محل) بوده مى رفته ودرس مى گرفته و قبل از طلوع آفتاب به خانه برمى گشته، به طورى كه پدر متوجه اين رفت و آمد نمى شده است.

مادر او روحانى زاده بوده است.

در شيراز تا حد اجتهاد درس خواند و مدت نه سال در معيت مجاهدعظيم الشان آية الله العظمى آقا سيدعبدالحسينلارى عنوان معين و مشاور داشت.

در جنگ با انگليسيها هم شركت كرد و ظاهرا يكى از فرماندهان دشمن راخود او كشته بود. سوار كار و تيرانداز ماهرىبود. حتى در سنين پيرى چند فرسخ راه رفتن براى او مشكل نبود و جسمى سالم داشت و كشاورز مجربى بود.

پس از جنگ، به هندوستان ظاهرا تبعيد شد و در بمبئى بود ودر آنجا به اوگفتند يا تهران و تحت نظر زندگى كردن، و يايكى از ممالك ديگر را اختيار كن. اوحجاز را اختيار كرد، و پس از موسم حج به ايران و قم آمد و در آن تاريخ هنوزحاج شيخ عبدالكريم حائرى رضوان الله عليه به قم نيامده بود و بعد از ورود آن مرحوم در خدمت ايشان بود.

بعد از چهل سالگى ازدواج كرد. همسرش علويه دخترعموى مادر مرحوم آية الله العظمى اراكى بود كه از اولاد سيدحسنواقف مدفون در نطنز كاشان بود.

مدتى با آية الله العظمى اراكى هم منزل بودند و كارى كرده بودند كه با خانواده آية الله اراكى محرم بودند.

مادر همسرش علويه اى بود بسيار متدين و محتاط، چرخ ريسى مى كردو زندگى خود را اداره مى نمود و حتى از اموالدامادش كه ايشان هم بسيار محتاطبود استفاده نمى كرد. اين بانو مورد توجه خاص مرحوم آية الله العظمى حاجشيخ عبدالكريم حائرى و آية الله العظمى حاج شيخ ابوالقاسم قمى بود. درباره او گفته شده كه با اينكه از بلندى افتاده بود وگويا پايش سالم نبود هنگام احتضار برخاست و به رسول خداصلى الله عليه وآله سلام كرد و سپس خوابيد و از دنيا رفت.در تشييع جنازه اومرحوم حاج شيخ و مرحوم شيخ ابوالقاسم قمى شركت و تابوت او را به دوش گرفتند و با اينكه درشاهزاده حمزه قم قبرى داشت مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم قمى قبر خود در شيخان قم را به او داد كه بعد از چهل سالحاج ميرزااحمدشيرازى هم در همان قبر به خاك سپرده شد.

حاج ميرزا احمد به فرزندش مى گفته براى حل مشكلات به زيارت قبر اين علويه برو و مى فرموده من اين كار را مى كنم.

همسر مرحوم حاج ميرزااحمد در سال 1373ه .ق يعنى يك سال قبل ازوفات شوهرش از دنيا رفته است.

حاج ميرزااحمد با بيگانگان به خصوص انگليس كه آن روز دشمن معروف مسلمانها بود سر مسالمت نداشت سالهاى سالخود او و خانواده اش به جاى شكركه سودش به بيگانگان مى رسيد از خرما و توت و مانند آنها استفاده مى كرد هميشه نامانگليسى را با پسوند ابليس پرتلبيس به زبان مى آورد و با دولت وقت هم كه دولت جائر بود مخالفت مى كرد از گندم دولتىاستفاده نمى كرد و جداگانه گندم تهيه و در خانه نان تهيه مى نمود.

گاهى در روستاهاى اطراف قم منبر مى رفت و اگر پولى مى دادند پس مى دادو مى فرمود خرج مثلا حمام همانجا كنيدمدتى تحت تعقيب بود شبها در مسجدجمكران و روزها در همان اطراف زندگى مى كرد. جواز عمامه براى او آوردند،جوازرا پاره كرد و گفت من از پهلوى (رضاخان) جواز عمامه بگيرم؟

يك شب خادم مسجد جمكران از بودن ايشان در پشت بام مسجد بى اطلاع بوده، درب مسجد را مى بندد و مى رود ايشانقدرى عبادت مى كند و مى خوابد درخواب امام زمان را مى بيند كه مى فرمايد برخيز اذان بگو. عرض مى كند درب مسجدبسته است، بايد از مسجد خارج شوم وضو بگيرم (حوض خانه مسجدخارج مسجد بود) حضرت مى فرمايد درب بازست شروع مى كند در خواب به اذان گفتن: پس بيدار مى شود مى آيد مى بيند درب مسجد باز است.

از آية الله حاج شيخ عبدالكريم و آية الله حاج شيخ ابوالقاسم قمى اجازه داشت كه متن اجازه ها در اختيار است.

با آية الله صدر و آية الله سيدمحمدتقى خوانسارى سالها هم مباحثه، و به آية الله حجت خيلى علاقه مند بود، و بعد از آمدنآية الله بروجردى به قم به درس ايشان حاضر مى شد.

در سال 1374 در سن 78 سالگى در قم درگذشت، و با نظارت مرحوم آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى در شيخان قم درقبر مادر همسرش كه چهل سال قبل درآنجا دفن شده بود دفن شد.

املاك پدرش كه گويا روستاى مستقلى بوده توسط قشقاييها غصب، و سپس به تملك رضاخان پهلوى درآمده است و دراين باره شكايت كرد كه به جايى نرسيد.

سحرخيز بود و از پسرش خواسته بود كه هر روز بين الطلوعين در حالى كه پدر نماز مى خواند او نيم جزء از قرآن مجيد رابخواند. در تربيت فرزند مقيد بودو برى جبران محدوديتهايى كه براى آنها ايجاد مى كرد خود با اينكه سنش زيادبودهفته اى يكى دو بار آنا را به خارج شهر براى تفريح مى برد و احيانا خود او با آنان به بازيهاى مناسب مى پرداخت. دو روزقبل از فوت پسرش را وصى خود مى كندو تربتى به او مى دهد و مى گويد اين تربت خاصى است بايد در خانواده ما بماندتوهم هنگام مرگ به ديگرى بده و يك قدرى از همان تربت را براى لحظات آخر عمرخود قرار داده بود. در دقايق آخر،دهان باز نمى كرد كه تربت را بخورد تا اينكه خوداشاره كرد كه تربت را بياوريد، تربت را خورد و از دنيا رفت.

همه اموالش را در زمان آقا سيدعبدالحسين لارى به ايشان داد و به ورثه هم نوشت كه همه مال آقا است. آقاسيدعبدالحسين هم طبق نامه اى اموال را به خودايشان برگرداند متن اين دو نامه در اختيار است. (16)

برادرها وبرخى ازدامادهاى(شوهرخواهر)آية الله العظمى اراكى

مرحوم حاج ميرزاآقا حدود صد سال عمر كرده و پس از اينكه همسر اول او از دنيارفته همسر دوم اختيار كرده (ازخانواده قائم مقام) و پس از وفات او با مادرآية الله العظمى اراكى و نيز پس از وفات او با همسر چهارم خود ازدواج كرده استوازاين همسر چهارم اولاد نداشت. نتيجه اين ازدواجها آية الله العظمى اراكى وخواهرشان از يك مادر و سه برادر ايشان از مادرديگر و يك يا چند خواهر ديگر است.

برادرهاى آية الله العظمى اراكى همه در زمان حيات ايشان از دنيا رفته اند.

در يادداشتهاى آية الله خرازى آمده: استاد بزرگوار آية الله العظمى اراكى فرمودند: من چند برادر ناتنى به نام آقايان:ميرزافتح الله، ميرزاحسن و ميرزا حسين داشتم كه اينها پشت سر هم بودند سالى كه وبا آمده بود هر سه آنها به مرضوبامبتلا شدند مادرشان كه در اراك زندگى مى كرد خيلى نگران شده در هواى سرداراك از روى برفها به امامزادهسيدعلى در چهارفرسخى اراك مى رود و شفاى آنان رااز امامزاده بزرگوار طلب مى كند و هر سه آنها از مرض وبا شفايافتند.

شوهر يكى از خواهران (اين خواهر از همسر دوم مرحوم حاج ميرزاآقا بوده است) ناتنى آية الله العظمى اراكى مرحومعمادالذاكرين از روحانيان و اهل منبر بود (17) وى پدر نويسنده معروف كاظم عمادى است كه نام سى و هفت تاليف چاپشده او در كتاب مؤلفين كتب چاپى خانبابا مشار ج 5، ص 31 ياد شده است.

از آنجا كه مرحوم حاج ميرزاآقا به اين داماد خود كمكهاى شايانى كرده بود اوهم در مقابل در چند ماهى كه حاج ميرزاآقابه مكه مشرف شده و در اراك نبودآية الله العظمى اراكى را كه در آن تاريخ كودكى يازده دوازده ساله بود به تحصيل تشويقو مسير زندگى اين كودك را عوض كرد اين مطلب در بخش مربوط به تحصيلات آية الله العظمى اراكى ياد خواهد شد.

مرحوم عماد در اواخر عمر خود به تهران هجرت و همانجا از دنيا رفت.

ولادت و دوران كودكى آية الله العظمى اراكى

در تاريخ بيست و چهار جمادى الثانيه سال هزار و سيصد و دوازده هجرى قمرى(برابر با 1273ه .ش) در اراك (كه در آنزمان به سلطان آباد و عراق معروف بود)به دنيا آمد.

تا سن يازده - دوازده سالگى خود را مانند ساير كودكان گذراند در اين تاريخ پدر او به مكه مشرف شد و سفر مكه در آنزمان چند ماهى طول مى كشيد در اين چند ماه كه پدرش در اراك نبود شوهر خواهر او مرحوم عمادالذاكرين بهمنظورجبران خدمات و كمكهايى كه مرحوم حاج ميرزاآقا پدر همسرش به او كرده بود اين كودك را زير چتر تربيت خودقرار داد و او را به درس و مشق و تمرين خط تشويق و تحريص نموده و مسير تازه اى را جلوى پاى او باز كرد مرحومعمادالذاكرين كه ازخط بسيار زيبايى برخوردار بود از اين كودك و نوجوان خواست كه تمرين خط كرده و در نهايتگلستان شيخ سعدى را با خطى زيبا بنويسد و خودمقدارى از آغازگلستان را قلمى و در اختيار او گذاشت كه به پايانبرساند آية الله العظمى اراكى گلستان را با خطى خوب تا پايان نوشت و هنگامى كه پدر از سفر مكه بازگشت اين نسخهگلستان را كه از هر سبد گل و ريحانى جالب تر بود خدمت پدر به عنوان تحفه اى به او تقديم كرد پدر كه تا قبل از اين سفر، فرزند خود را مشغول كارهايى كه مقتضاى كودكى است ديده بود از اين اقدام بسيار بسيار جاذب متعجب گرديد.

آرى اولين استاد آية الله العظمى اراكى كه هم به او خط زيبا را آموخت و هم خط صحيح زندگى را براى او ترسيم كرد اينمرد بوده است و اولين نوشته اى كه ازآية الله العظمى اراكى در دست است همين نسخه گلستان سعدى مى باشد كهعكس برخى از صفحات آن را در پايان همين كتاب خواهيد ديد.

بله اين جملات توحيدى و ايمانى گلستان: منت خداى را عزوجل كه طاعتش موجب قربت است و به شكراندرش مزيدنعمت. هر نفسى كه فرو مى رودممدحيات است و چون بر مى آيد مفرح ذات. پس در هر نفسى دو نعمت موجودو بر هرنعمتى شكرى واجب.

از دست و زبان كه برآيد كز عهده شكرش به در آيد...

در كتاب عمر طولانى و پربركت آية الله العظمى اراكى هميشه ملموس و محسوس بود با گلستان شروع و به روضة منرياض الجنه ختم شد-رحمة الله عليه و رضوانه.

1) و شايد مصلح آباد فراهان.

2) شرح حال ايشان را در همين بخش خواهيد خواند.

3) مراد، آخوند محمد ابراهيم انجدانى است كه از علما و صلحاء اراك شمرده مى شد.

4) مير زينب نظرى. يادداشت حضرت آقاى سيد حسين اعظم واقفى.

5) صورت و ترتيب اين شجره نامه با آنچه آقاى سيد حسين اعظم واقفى در يادداشتى نوشته اند تفاوتهايى دارد. بنابرايننياز به مقابله و مقايسه و بررسى دارد.

6) به تعبير ديگر، اين علويه از سادات امام جمعه نطنز است كه از سادات قرية السادات افوشته نطنزمى باشد.

7) شرح حال سيد حسن واقف را به قلم يكى از نوادگان ايشان در همين بخش خواهيد خواند.

8) نام دو محل در نطنز است.

9) مؤلف تاريخ نطنز در هفت جلد كه يك جلد آن چاپ شده است. توفيق ايشان را براى چاپ بقيه مجلدات از خداىمنان خواستاريم.

10) اين احمد صاعدى شايد همان احمد صاعد وزير اصفهان در زمان يورش امير تيمور گوركانى بوده باشد.

11) اين تپه را حصارى خشتى و قديمى و ضخيم محصور مى نمايد كه در سنوات اخير قسمتى از حصارو آثار قلعه تخريبو بجاى آن مدرسه اى ساخته شده كه بايستى از اقدامات بعدى نظير آن جلوگيرى شود.

12) اين ضريح كه در سال 859 ه .ق به دستور سيد واقف ساخته شده در سال 1352 مورد دستبرد قرارگرفت كهخوشبختانه دزدان از آن طرفى برنبستند و ضريح بجاى خود برگردانده شد.

13) نياى خاندان اسعد واقفى. شرح احوال او تحت عنوان ميرزاآقا حكيم درتاريخ نطنز مندرج است.

14) از اين عبارت به خوبى استفاده مى شود كه خانقاه مزبور مانند مدرسه علميه بوده، نه مانند خانقاهها درزمان ما كهمجمع - به اصطلاح - درويشان است. (استادى)

15) با تشكر فراوان از حضرت آقاى سيد حسين اعظم واقفى كه اين مقاله را براى چاپ در اين كتاب، دراختيار ما قراردادند.

16) با تشكر از برادر گرامى حضرت آقاى شريفى.

17) مرحوم ميرزا حسنعليخان، صاحب كتاب «كنعان و كربلا» و تاليفات ديگر مانند «تلخيص بحار» كه مردى فاضل، و ازشعرا و وعاظ و منبريهاى معروف اراك بوده، دايى همين عمادالذاكرين است.

/ 69