ولى از شواهد چنين بر مى آيد كه وى در اواخر حكمرانى ملكشاه سلجوقى (465 485 ق/1072 1092م) در دستگاه وى حضور داشته و ظاهراً از چنان منزلتىبرخوردار بوده كه مى توانسته است در اشعار خود، رفتار و تصميم گيريهاى ملكشاهرا مورد انتقاد قرار دهدچنان كه خطاب به وى از عزل نظام الملك و دو تن ديگر ازديوانيان و جانشين ساختن 3 تن ديگر به جاى آنان، اظهار ناخشنودى كرده وپريشان شدن اوضاع سلطنت را نتيجه اين اقدام او دانسته است (راوندى،135 136)ابوالمعالى پس از مرگ ملكشاه ستايشگر خاص امير دادبك حبشى،امير خراسان (مق 493 ق) شد كه در آن هنگام از جانب بركيارق بر قلمرو وى نيابتمطلق يافته بود (جوينى، 2/2)به گفته بيهقى (ص 47) اين امير در 489 ق درجنگى با قزل سارغ، از امراى ملكشاه كه پس از مرگ وى در خراسان به تاخت و تازو سركشى پرداخته بود، پيروز شدهمو ضمن اشاره به اين واقعه، از شاعرى به نامابوالمعالى قومسى كه قصيده اى در وصف اين پيروزى سروده، ياد كرده است(همانجا)در هيچ يك از منابع به چنين نامى اشاره نشده و با توجه به سخن جوينى(همانجا)، مى توان احتمال داد كه منظور بيهقى، همان ابوالمعالى رازى بوده است.
از ديگر ممدوحان ابوالمعالى رازى كه بيشتر اشعار به جا مانده از وى در ستايشاو سروده شده (عوفى، 2/228 236؛ جاجرمى، همانجا)، فخرالملك ابوالفتحمظفر بن نظام الملك طوسى است كه از 488 تا 500 ق وزارت بركيارق و سنجر رابر عهده داشتبه گفته هدايت (همانجا)، وى نوه ملكشاه غياث الدينمسعود(حك 527 547 ق)، از سلاجقه عراق (زامباور، 334) را نيز مدح كرده است.
نكته قابل بحث در اشعار اين شاعر شيعى مذهب اين است كه وى به ستايشفخرالملك شافعى مذهب كه خود و پدرش، خواجه نظام الملك، از مخالفانسرسخت شيعيان بودند و هر دو به دست باطنيان به قتل رسيدند (نك : ابن اثير،10/204)، پرداخته استدر توجيه اين رفتار شاعر، شايد بتوان گفت كه اين قبيل