بزرگان ری

محسن صادق

جلد 1 -صفحه : 350/ 113
نمايش فراداده

شنيده است كه بندار در آغاز امر فقير و پريشان حال بوده، قضا را گنجى شايگانكشف مى كند و براى اينكه پس از تصرف در آن مال مورد حسد مردم رى قرار نگيردبا زن خود مشورت مى نمايد كه چند شب متوالى از آن سيم و زر اندوخته مقدارىرا نهفته به خانه ها و كوچه هاى رى نثار كند تا مردم نيز از آن بهره مند شوند و وقتى كهاو را صاحب زر و مال فراوان ببينند در صدد اذيت او برنيايند و چنين پندارند كه ازآنچه شبها نثار ايشان مى شده مقدارى فراوان نصيب اين مرد شيعى شده است.بدين تدبير آن گنجينه گرانبها را تصرف كرد و مالدار شهر خويش گرديد، چنان كه اورا بندار يعنى مالدار خواندند و به همين لقب در شعر تخلص نمودبديهى است اينداستان را براى توجيه لفظ بندار نقل كرده اند و قاضى نور الله شنيده و درمجالسالمؤمنينآورده استبندار، روزگار فخرالدوله را دريافته و صاحب بن عبّاد وزير رامدح كرده و مورد تربيت و تشويق او قرار گرفته و به اخذ صله و انعام نايل شدهاستاحمدامين رازى راوى اين مطلب مى افزايد كه بندار را در مدح آن وزير روشنضمير چند قصيده دلپذير است كه اين مطلع از آن جمله است:


  • اى كرده روح با لب لعل تو نوكرى معشوق كشمرى و نگار هجاورى

  • معشوق كشمرى و نگار هجاورى معشوق كشمرى و نگار هجاورى

قاضى نورالله به نقل از كتابنقض الفضائحعبدالجليل رازى مى گويدكه بنداررازى را در مدح سادات رى و آن نواحى چون سيد ابوالقاسم حسنى و پسرش سيدحسين و سيدابراهيم و سيد حمزه شعرانى قصائد است و هم او را در مدح استادابومنصور آوى و برادرش ابوسعد كه از وزراى شيعه بوده اند بيست و هفت قصيدهغرّاستو همين مطلب را قاضى در ضمن ترجمه حال ابومنصور آبى نيز تكرارمى كند.

بنابراين در قرن ششم هجرى از بندار ديوان مفصلى وجود داشته و بعيد نيست

1قسمت اوّل اين مطلب را در نسخه اى كه از كتاب عبدالجليل در دسترس ما بود نيافتيم.