بزرگان ری

محسن صادق

جلد 1 -صفحه : 350/ 222
نمايش فراداده

صفت طغرا مى كند:تو از تيرى قلم سازى كمانى را كه برداردهمه احكام اين تير و كمان چرخ مينائىفلك با قدرتش برزه نداند كرد چرخى راكه هر ساعت كشند آن را به يك انگشت تنهائىخطا گفتم كمان چون باشد اين خطى كه پندارىخط دلبند تركانست گرد روى زيبائى

و اين غزل آب دار هم پرتو آتش طبع وى است:ديده را آرزوست ديدارشگوش را راحتست گفتارشجان و دل جوق جوق همى آيدبه تماشاى باغ رخسارشبر لبش لب نمى نهم كه كنداز لطيفى كه هست افكارشلب او طوطئى كه مى ريزدتنگهاى شكر ز منقارشجان من خواست او سزاوارستكاشكى باشدى سزاوارش

قطعه

به خطّش رقعه اى ديدم نبشتهكه خطّ بندگى با آن توان دادعتابش را نمى دانم چه گويموليكن پيش غدرش جان توان دادامين احمد رازى درتذكره هفت اقليمضمن معرّفى ادبا و فضلايى كه از رىبرخاسته اند قوامى را چنين معرّفى كرده:

اشرف الشعراء، بدرالدين قوامى؛ شاعرى است كه قدّ فضل او باقوام بودهو خدّ هنرش باقوام، هر نوائى كه از آن عندليب بستان فصاحت به گوشمشتاقان رسيده همه طرب انگيز و دلاويز بوده، چون به قوام الدين