معناشناسی اوصاف الهی

امیرعباس علی زمانی

نسخه متنی -صفحه : 21/ 2
نمايش فراداده

سخنى از توماس

توماس آكويناس به طور صريحى در كتاب [ De Civitate Dei] مى‏گويد:

«خدا مسلما جوهر است‏يا شايد بهتر است كه او را به اين طريق بناميم كه خدا انيتى، (essentia) است كه يونانيان آن را Ousia ( ذات) مى‏ناميدند، زيرا دقيقا همان طور كه كلمه Sapientia (حكمت) از Sapere (آسمان) مشتق است و Scientia (علم) از Scire (زمين)، كلمه essentia (انيت) نيز از esse (هستى) مشتق است و در واقع او چيزى بيش از آن كسى است كه به بنده‏اش موسى گفته است; من همانم كه هستم...» (4)

به گفته ژيلسون:

ما در ابتدا در مورد اين هستى، (esse) خيلى كم مى‏دانيم، جز اينكه در مورد خدا، آن هستى، چيزى است كه ذات يا انيت، (essentia) يا ماهيت، (quiddity) بايد به آن برگردانده شود به عبارت ديگر، ما در مورد هستى، (esse) مى‏دانيم كه آن چيزى است كه از ذات خدا، به هيچ وجه متمايز نيست.

در ترجمه esse (وجود) به انگليسى، بكارگيرى واژه [being ] تقريبا اجتناب‏ناپذير است، اما كاملا رضايت‏بخش نيست; زيرا ترجمه متداول انگليسى براى كلمه لاتين esse (هستى) tobe (بودن) است، در حاليكه being (موجود) بر گردان و تعبير كاملى از [ens ] (است) لاتين است. بايد مدنظر داشته باشيم كه چون توماس در فصل 21 اثبات كرده كه وجود خدا، به هيچ وجه متمايز از ذاتش نيست، هستى، (esse) كه اكنون مورد نظر است [يعنى وجود خدا] نمى‏تواند ماهيت‏باشد. در واقع آن اسم نام يك شى‏ء نيست; به تعبير خود توماس، آن، نام يك «فعليت‏»، (Act) است. (5)

توماس بااشاره به آيه مذكور از سفر خروج (باب سوم، 14) گفت:

كه در بين تمام اسماء خدا تنها يك اسم است كه اختصاص به خدا دارد و آن «كسى است كه هست‏». زيرا اين كلمه هيچ معنى ديگرى جز خود هستى ندارد. (6)

اين اصل به منزله منبع فياضى براى فلسفه اولى شد كه فيض آن هرگز تمامى نپذيرفت و تمام مطالعاتى را كه از آن پس به عمل آمد، مى‏توان به منزله نتايج‏حاصله از آن دانست. سنگ بناى فلسفه مسيحى همين كلام بود كه «جز يك خدا نيست و اين خدا وجود است‏» و اين سنگ را در گوشه پايه اين بنا، نه افلاطون و نه ارسطو، بلكه موسى نهاد. (7)

دونس اسكوتوس به خوبى و زيبايى هر چه تمامتر اين نكته را در نخستين سطور يكى از آثارش بيان كرد:

«اى پروردگار،اى خداوند، چون موسى بدان سان كه از عالم صادق مى‏پرسند از تو پرسيد كه ترا در ميان فرزندان اسرائيل به چه نامى بنامد، آگاه بودى كه تا چه اندازه شناختن تو مى‏تواند فراخور فهم اين مردم فناپذير باشد و در برابر او نقاب از روى اسم مبارك خود به كنار زدى و چنين پاسخ دادى: من هستم آنچه هستم; پس تو حقيقت وجودى، تو كل وجودى، همين است آنچه من باور دارم...» (8)