درزمانهاي قديم يك نفر سلماني معروفي بودكه سروصورت شاه عصرخودرااصلاح مي كرد،اوروزي به بازار رفت ،ديدپيرمردي درمغازه ساده اي نشسته وقلم وكاغذي ،كناردستش است ولي چيزديگري درمغازه نيست ،تعجب كردكه اين پيرمردعمامه به سر،چه مي فروشد ،نزداورفت وگفت :اي آقا!شماچه مي فروشيد؟پيرمرد:من حكيم هستم و پندمي فروشم .
سلماني :پندچيست ؟آن رابه من بفروش .
حكيم :پندفروختن من مجاني نيست ،بلكه صداشرفي مزدآن است .
سلماني پس ازآنكه اين دست وآن دست كرد،سرانجام راضي شدكه صداشرفي به اوبدهد،حكيم صداشرفي راگرفت و اين پندراروي كاغذنوشت وبه سلماني دادوآن اين بود:"اكيس الناس من لم يرتكب عملاحتي يميزعواقب مايجري عليه .
"زرنگترين انسانهاكسي است كه كاري راانجام ندهدمگراينكه نتيجه آن راازبدوخوب وبدتشخيص دهدعاقبت انديش باشد .
سلماني آن پندنوشته شده راگرفت ،وچون برايش گران تمام شده بودبسياربه آن ارزش مي داد،وآن راتكرارمي كرد،ودرهرجاكه مناسب بود مي نوشت ،حتي درصفحه سنگ مخصوص خودكه تيغسلماني خودرابه آن سنگ تيز مي كرد،آن جمله رانوشت .
درهمي روزها،طبق دسيسه مرموزي نخست وزيرزمان ، نزدسلماني آمدوگفت :من ازخارج آمده ام ويك تيغطلائي تيزوخوبي براي تو به هديه آورده ام ،زيراشماسروصورت شاه رااصلاح مي كنيد،خوبست ازاين به بعدبااين تيغسروصورت اورااصلاح نمائيد،دسيسه نخست وزيراين بودكه آن تيغراباماده سمي مسموم كرده بود،ومي خواست آن سم رابطورمرموزي واردخون شاه كندواورابكشد .
سلماني خوشحال شدوهنگام اصلاح سروصورت شاه ،تيغ اهدائي نخست زيررابدست گرفت ودرهمين حال چشمش به جمله پندحكيم افتادكه درصفحه سنگ تيزكننده تيغش نوشته شده بود،باخودگفت :ماهيچگاه به اين پندعمل نكرديم ،خوبست يك باربه آن عمل كنيم ،آن پندمي گويد:قبل ازهر كاري ،نتيجه آن راسنجش كن ،من كه بااين تيغهنوزكسي رااصلاح نكرده ام ،پس نتيجه آن رانمي دانم ،بنابراين بايدازاصلاح سروصورت شاه دست نهگدارم .
همين تحيروسردرگمي سلماني ،شاه رادرفكرفروبردوجريان راازاوپرسيدو اوداستان پندحكيم وتيغنخست وزيررابيان كرد .
شاه فهميدكه نخست وزير مي خواسته اورابه وسيله آن تيغ،مسموم كند،مجلسي ازرجال كشورتشكيل دادو نخست وزيررادرآن مجلس آوردوبه سلماني فرمان دادتانخست سروصورت آن افرادي كه گمان بدبه آنهامي بردوسپس سروصورت نخست وزيررابتراشدواصلاح كند .
سلماني فرمان شاه رااجراكرد،طولي نكشيدكه همه آنهاازجمله نخست وزير،مسموم شدند .
وسلماني به جايزه وافتخاربزرگي نائل آمدودريافت كه آن پندبيش ازصداشرفي ارزش داشده است ،وصداشرفي اوبه هدرنرفته است ،آري :
پندحكيم عين صواب است ومحض خير
فرخنده بخت آنكه به سمع رضاشنيد
.