زنداني -بيگناه - پند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پند - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زنداني -بيگناه

هارون الرشيد پنجمين خليفه عباسي ازمقتدرترين زمامداران دوره عباسي بود،به گونه اي كه تقريباتمام كشورهاي اسلامي فعلي درتحت حكومت امپراطوري اوقرارداشت .

به او خبررسيدكه ده نفرازاشرارودزدهاي سرگردنه هاوجوددارندكه باندنيرومندي تشكيل داده وبه ناامني وشرارت دست ميزنند .

هارون به مامورين مسلح خوددستور اكيددادتاآنهارادستگيركرده ونزدش بياورند .

مامورين ،پس ازاين فرمان ، باسعي وتلاش فراوان ،اين ده نفررادستگيركردندوآنهارابه سوي بغداد حركت داده تابحضورهارون بياورند .

يكي ازآنهادرراه ،گريخت وناپديدشد .

مامورين ،بسيارناراحت شدندودروحشت سختي افتادندوباخودگفتندده نفربه هارون گزارش داده شده ،اگرمااين 9نفررانزداوببريم ،وبگوئيم يكنفراز آنهافراركرد،هارون ازمانمي پذيرد،وبه ماخواهدگفت كه شماازاورشوه بسيارگرفته ايد،واوراآزادنموده ايدودرنتيجه مارامجازات سخت خواهد نمود .

مامورين براي رهائي ازاين خطر،به همديگرگفتندراه چاره اين است كه يكنفرمسافرراسرراه دستگيرميكنيم ،واورابعنوان دزدقلمدادكرده و9نفر مابه ده نفرتكميل خواهدشد .

آنهابااين فكربه راه خودادامه دادند،در مسيرراه به يك نفرمسافركه به سوي مكه براي انجام حج حركت ميكرد،برخوردند واورابه بهانه اينكه ،يكي كم داريم ،گرفتندوبه همراه آن 9نفردزد،به سوي بغدادحركت دادند،آن ده نفررانزدهارون الرشيدآوردند،وهارون فرمان دادتاآنهارابه زندان ببرند،اين دستوراجراشدوهمه آن ده نفر،زنداني شدند .

پس ازمدتي ،زندانبال به آنهاگفت آياشمادردستگاه خلافت ،پارتي داريدتاشماراازاين زندان ،آزادسازد؟گفتندآري آنهابراي پارتي هاي خود پيام فرستادند،درنتيجه 9نفردزداصلي بادادن ده هزاردرهم رشوه براي هريك نفرشان ،اززندان ،آزادشدند،ولي آن يك نفرمسافروزائرحج ،كه بيگناه به زندان افتاده بود،چون پارتي وپول نداشت ،درزندان باقي ماند .

تاروزي زندانبان ازاوپرسيدآياتوپارتي نداري ؟اوگفت نه ،پارتي ندارم ،ولي يك نامه مينويسم ،خواهش ميكنم آن رابه خليفه برسانيد .

اودرزندان نامه اي اين گونه نوشت بنام خداوندبخشنده مهربان ،ازبنده كوچك به پروردگاربزرگ ...

امابعدزندنيان مجرم ودزدهركدام پارتي داشتندوتوسطپارتي هاآزادشدند،ولي من تنهادرزندان باقي مانده ام ،وتواي خداي بزرگ ،ازاين بنده اي كه بيگناه به زندان افتاده است ،شفاعت كن .

نامه رابه زندانبان داد،زندانبان گفت من قادرنيستم كه اين نامه رابه خليفه برسانم .

زنداني بيگناه گفت اين نامه رابر پشت بام بگذار .

زندانبان ،نامه رابرپشت بام گذاشت ،بادتندي برخاست و سريع نامه رابه سوي آسمان برد .

همان شب هارون درخواب ديد،فرشتگاني آمدند واوراگرفته وباخودبه فضاي بالابردندوبه اوگفتنداي هارون درزندان توده نفربه عنوان دزدمحبوس بودند،9نفرآنهاتوسطپارتي هائي كه داشتند،آزاد شدند،ولي يكنفرازآنهاكه بيگناه به زندان افتاده ،پارتي نداشت ،وهنوزدر زندان است ،دستورفوري بده اوراآزادكنندوگرنه هلاك خواهي شد .

هارون ، وحشت زده ازخواب برخاست ،زندانبانهارابه حضورطلبيدوجريان رابه آنها گفت ،زندانبانهاآن زنداني بيگناه رافوري نزدخليفه آوردند،هارون ازاو احترام شاياني كرد،ودستورداداورابه حمام بردندولباسهاي فاخرونو پوشاندند،بعلاوه چندين اسب وغلام به اوبخشيدوازاوعذرخواهي كرد .

وسپس دستوردادتابه مردم اعلام كنندكه كسيكه پارتي اومخلوق باشد،بادادن ده هزار درهم ،نجات مي يابد،ولي كسي كه به خدامتوسل شود،پاداش اوچندين اسب و غلام ولباس و ...

است .

/ 106