گاه باشدكه كودك نادان بغلط برهدفت زندتيري - پند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پند - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گاه باشدكه كودك نادان بغلط برهدفت زندتيري

يكي ازملوك فارس ،نگين كرانمايه درانگشرتي داشت باري بحكم تفرج باتني چندازخاصان بمصلاي شيراز بيورن رفت وفرمودتاانگشرتي رابرگنبدعضدنصب كرندتاهركه تيرازحلقه انگشريتب بگذراندخاتم اوراباشد .

اتفاقاچهاصدتيراندازكه درخدمت ملك بودن بينداختندجمله خطاكردن مگركودكي كه بربام رباطي به بازچه بهرطرف تير اخداختي ناگاه بادصباتراوراازحلقه انگشتري درگذرانيدخلعت ونعمت يافت وخاتم بوي ارزاني داشتند .

آورده اندپسرفوراتيروكمارابسوخت .

گفتندچرا چنين كردي ؟گفت تارونق اولين برجاي ماند .

گلستان سعدي گذرپوست به دباغ خانه ميافتدآن شيندم كه ازكم آزاري رندي اندربوددستاري آن دويدازنشاطزي بستان وين دوان شدبسوي گورستان آن يي گفتش ازسرسردي كه بديدم سليم دم مردي توبدين سوهمي چه پوئي تفت كانكه دستاربرآنسورفت گفت اي خواجه گرچه زانسوشدنه زبندزمانه بيرون شدچه دوم بيهده سوي بستان خودهمي يابمش بگورستان كه بدينجاخودازسراي مجازمرگ ،سيلي زنانش آردباززودباشدكه ازسراي سپنج آورندش به پيش من بي رنج حديقه سنائي .

"گفتارپيغمبردرباره طفل نوزاد" چنين كفتست باياران پيمبركه آن طفلي كه ميزايدزمادرچوبرروي زمين افكند گرددبغايت عاجوزگريندگرددولي چون روشني اين جهان ديدفراخي زمين وآسمان ديدنخواهداورحم هرگزگرباركه گرددبازطرظلمت گرفتاركسي كزينداين تنگ آشيان رفت بصحراي فراخ آن جهان رفت بعينه حال اين كس آنچنان است كه اورااز رحم قصدجهان است چنان كان طفل آيددرجهان نخوادباشكم رفتن زماني زدنياهركه سوي آن جهان شدبگفتن حال طفلت همچنان شدالهي نامه ،عظارنيشابوري

/ 106