مبارزه با نفس - پند نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مبارزه با نفس
شيخ ابوسعيديكي ازمريدان خود رابه نام خواجه حسن مؤدب كه هنوزازخودخواهي چيزي درباطنش باقي بود،فرمود تاسبدي برداشته ،به بازاررود،هرشكنبه وجگربندكه مي بايد،بخردودرآن سبد نهاده ،درپشت خودگرفته ،به خانقاه بيايد .خواجه حسن آن سبدبردوش نهاده ،ازاينكه مي ديددرانظارمردم جامه هاي گرانبهايش آلوده به خون ونجاست مي شود، ازشرم وخجالت مي مردومي رفت .چون نزدشيخ آمد،شيخ اوراگفت:به بازار برووبپرس كه آيامردي راديده اندكه سبدي پرازشكنبه وجگربندبردوش مي كشيد ؟خواجه حسن به حكم اشاره شيخ به بازاررفت وازمحلي كه سبدبردوش گذاشته بود، ازيك يك دكان داران مي پرسيدويك كسي نگفت من چنين كسي راديده ام .چون نزد شيخ آمد،شيخ گفت:اي حسن !آن تويي كه خودرامي بيني ،والاهيچ كس راپرواي ديدن تونيست .آن نفس تست كه ترادرچشم تومي آرايد .اوراقهرمي بايدكرد .