شادي زودگذر - پند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پند - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شادي زودگذر

بازرگاني جواهربسيار داشت ومردي رابصدديناردريك روز،به كارگري گرفت كه آن جواهرات را برايش سوراخ كندوتزيين دهد .

مردكارگرهمينكه درخانه بازرگان نشست چنگي ديد بادقت بان نگاه كرد .

بازرگان پرسيدكه :ميتواني چنگ بزني ؟گفت :بله ودر آن كارمهارتي داشت .

بازرگان گفت :چنگ بزن .

كارگربرايش چنگ زدوآواز خواند .

بازرگان درآن نشاطمشغول شدوجواهرات دست نخورده باقي ماندچون روز باخررسيدمردكارگرمزدخواست .

هرچندبازرگان گفت :كه جواهرات دست نخورده است وتوكه كاري نكرده اي نيايدانتظارمزدداشته باشي ،فايده اي نداشت .

در آخرمردكارگرگفت :من مزدورتوبودم وتاآخرروزآن كاري راكه گفته بودي انجام دادم وحالابايدمزدم رابدهي .

بازرگان بناچارقبول كرد،مزداوراداد ومتحيرماندكه :روزگارضايع شده بودومال هدررفته وجواهرات دست نخورده و خرج زندگي باقيمانده بود/ كليله ودمنه

/ 106