چهارنفربراي نمازبه مسجدرفتند،ومشغول نمازشدند، دراين هنگام موذن مسجد،واردمسجدشد،يكي ازآنهادرنمازبه اوگفت اي موذن آياوقت شده بودكه اذان گفتي ؟دومي گفت آهاي درنمازسخن گفتي ونمازت باطل شد .سومي به دومي گفت طعنه مزن ،خودت نيزدرنمازسخن گفتي ونمازت باطل شد .چهارمي گفت شكرخداكه من درنماز،حرف نزدم .آن چهارم گفت حمد الله كن من درنيفتادم به چه ،چون آن سه تن نمازهرچهارنفربه اين ترتيب باطل شد .پس ازبرادر،غافل مباش كه عيبگوئي ،چه بساموجب گمراهي خودانسان ميشود،وعيبجوهابيشتردرراه گم مي افتندپس نمازهرچهاران شد تباه عيب گويان ،بيشترگم كرده راه /بحارط قديم ج 6ص 746 .