اسير-شكم - پند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پند - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اسير-شكم

شيخ بوسعيدابوالخيرروزي درنيشابور به محله اي ميگذشت .

رفتگران چاه مبرزپاك خيك مياوردندودرچاله اي ميريختند صوفيان چون آنجارسيدندبيني بگرفتندوميگريختندشيخ ايشان رابخواندوگفت اين نجاست بزبان حال باماسخن ميگويدميگويدماآن طعامهاي لذيدوخوشبوي هستيم كه شماپول براي ماخرج ميكرديدوجانهاي خودرابراي مانثارميكرديدو هرسختي ومشقتي كه ازآن حكايت نتوان كرددرراه بدست آوردن ماتحمل ميكرديد به يك شب كه باشماصحبت داشتيم به رنگ شماشديم .

ازمابه چه سبب ميگريزيدوبيني خويش ميگيريد؟ماكه رنگ وبوي درون شماهستيم .

چون شيخ اين سخن بگفت فريادازجمع برآمدوبسياربگريستند .

اسرارالتوحيد

/ 106