حاضر جوابی

نسخه متنی -صفحه : 66/ 2
نمايش فراداده

بخل منصور دوانيقي

نويسندگان آداب وادب آورده اندكه ابودلامه با قصيده اي كشيده وبالابلندمنصوردوانيقي خيلفه عباسي رابستود .

منصوربه ربيع كه حاجب وناظراوبودنوشت كه سه هزاردرهم به اوبدهدواين نوع سخاوت كه از منصورعباسي هيچ كس نديده بودمايه حيرت واعجاب ابودلامه شد،زيراكه منصور سخت لئيم بود .

ازآن روزبه بعدابودلامه ازربيع مطالبه مي كردوربيع اورابه روزديگروعده مي دادوآن روزديگرنيزنمي داد .

عاقبت ابودلامه عاجزشدوشكايت به منصوربردوگفت:حاجب حواله ات رانمي خواندوپولي راكه به رسم صله انعام دادي ،نمي دهد .

منصورپرسيد .

كدام پول ؟ابودلامه گفت:مگرسه هزاردرهم در برابرقصيده اي كه برايت سرودم ندادي ؟منصورگفت:اگرنوشته مرامي گويي ،راست است كه نوشتم به توبدهدتاباآن نوشته توراپاداشي داده باشم ،امانگفته ام كه پول بدهند .

ابودلامه باحيرت گفت:پس اينكه نوشتي حواله پول نيست ؟منصور جواب داد .

گوش كن تابه توبگويم .

مگرنه اين است كه توابياتي گفتي كه مارا خوش آمد؟ابودلامه گفت:آري .

منصورگفت:ماهم به پاداش آن چيزي نوشتيم كه توراخوش آيد .