حاضر جوابی

نسخه متنی -صفحه : 66/ 17
نمايش فراداده

حاضر جوابي درويش

آورده اندكه درعصر سلطان سنجردرويشي ازبهرسؤال تقاضاي پول به درسراي توانگري رفت .

سرايي مشيد استوارودروازه اي بلندوديوارهاي مزخرف ،طلااندودديد .

درويش به خود انديشيدكه صاحب اينهمه اسباب ماراچيزبسياري خواهدداد .

آوازدادكه صاحب خيرازخيرمحروم نباشد،سائل بردراست وفاقه براوغالب .

صاحبخانه را كنيزكي بودشيرين نام .

پس براوخطاب كرد .

اي "شيرين "،"شكر"رابگوكه "مرجان "رابگويدكه "خوشقدم "راآوازكندكه به صوفي ،درويش بگويدكه در خانه نان حاضرنيست .

درويش كه اين تشريفات وتعظيم راازبراي نيمه ناني از صاحبخانه بشنيدگفت:يارب ،اسرافيل رابگوتاميكاييل رابگويدكه به عزراييل فرمان رساندكه جان اين ممسك "خسيس بدبخت راقبض كند .

صاحبخانه اين بشنيد ولرزه دراندامش آمد .

نيمه ناني بيرون آوردوبه دست درويش داد .

درويش نان رادرگوشه اي فرونهادوباعصايي كه داشت به خراب كردن درمشغول شد،صاحبخانه ديدكه درويش درسراي راويران مي كند،گفت:مگرديوانه شده اي ؟چرادرسراي راويران مي كني ؟درويش گفت:ديوانه نيستم .

يانان به اندازه درده ،يادربه اندازه نان كن !اين هردورانامتناسب ديدم .