حاضر جوابي شجاع السلطنه - حاضر جوابی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حاضر جوابي شجاع السلطنه
مي گويندوقتي عباس ميرزادرجنگ باروسهااحساس كردكه قوايش راازدست داده است واگرازتهران كمكي به اونرسدمقاومتش درهم خواهدشكست وقسمتي ازشماايران ازدست خواهد رفت ،باعجله وشتاب نامه اي خطاب به فتحعلي شاه نوشت ووضع خودش راتشريح كرد وخاطرنشان ساخت كه اگرهرچه زودتربه اوكمك نشود،شكستش حتمي است .بعد نامه رابه شجاع السلطنه دادوسفارش كردكه دراسرع وقت نامه رابه فتحعلي شاه برساند .شجاع السلطنه پس ازگرفتن نامه سواربراسب شدوراه تهران رادرپيش گرفت .وي راه تبريز ـ تهران راسه روزه بااسب طي مي كندوچنداسب زيرپايش تلف مي شوندوبالاخره غروب روزسوم ،ياچهارم ،به تهران مي رسدوواردباغ سلطنتي مي شود .وي بدون اينكه لباس خودراعوض كندياسروصورتش راازگردو غبارراه بشويدوتميزكند،باهمان حال واردباغمي شودواجازه شرفيابي مي خواهد .درآن زمان رسم براين بوددربارياني كه به حضورپادشاه مي رسند،همه مي بايست لاله هاگوششان درزيركلاه باشدواگرقسمت بالاي گوش شرفياب شونده خارج ازكلاه بود،يك نوع بي احترامي محسوب مي شد .باري ،شجاع السلطنه بدون توجه واردباغ مي شودونامه رابه دست فتحعلي شاه كه باچندتن ازدرباريان درباغمشغول قدم زدن بودند،مي دهد .خاقان نامه رامي خواندوبه فكرفرومي رود .پس ازلحظه اي سربرمي داردكه توضيحات شفاهي ازقاصدبخواهدكه ناگهان چشمش به گوشهاي شجاع السلطنه مي افتدكه اززيركلاه بيرون بود .فتحعلي شاه باخشم فريادمي زند .مگر نمي داني كه وقتي به حضورماشرفياب مي شوي بايدلاله گوشت زيركلاه باشد؟شجاع السلطنه لاله هاي گوشش رازيركلاه برد،تعظيمي كردوگفت:قبله عالم ،اگربا رفتن لاله هاي گوش من زيركلاه ،عباس ميرزاولشكريانش ازچنگ قواي دشمن نجات پيدامي كنند،اين گوشهاي صاحب مرده من رفت زيركلاه .