بلاي سواد آموزي - حاضر جوابی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بلاي سواد آموزي
دكتررضازاده شفق درخاطرات خود مي نويسد ."روزگاري كه درتبريزرديف شاگردان متوسطتحصيل مي كرد،سپاهيان روسيه تزاري آذربايجان رااستيلانمودندوآزاديخواهان ووطنپرستان ايران رادرمعرض قتل وغارت قراردادندوجملگي ازخردوكلان وازپيروجوان دراثرخونريزيهاي وحشيانه سالداتهاي روسي يابرسرداررفتنديامتواري پراكنده دياربه ديارگرديدند .من هم درآغوش خانواده هاي فداكاراصيل ايراني ودوستان بي رياپنهان گشتم تااز دست صيادان سنگدل وحشي درامان باشم .ازاشخاص معدودي كه غيرازمادرستمديده ام نزدمن مي آمد،خدمتكارصديق ماكريم بود .وي مردبودبسيارساده بيسوادهم بود .من ازطرفي باغرورتحصيلات متوسطوعجب جواني ،ازطرفي هم به علت انيكه پي انس ومصاحبت مي گشتم تاتنهايي وجدايي راكمي جبران كنم ،خواستم اوراسواد بياموزم ،ولي به جايي نرسيد .روزي به اوگفتم حمدوسوره خودرابخواندتاتصحيح كنم .چون ازاول غلطآموخته بود،نمي توانست يادگيرد .حوصله ام سررفت وبه اوپرخاش كردم واوكه معمولاساكت مي شدواساسادوجمله حرف حسابي بلدنبود، يكباره سربرآوردوگفت:آقا،من سوادرامي خواهم چه كنم ؟كاري وخدمتي دارم انجام مي دهم .روزگاري بااهل وعيالم بسرمي برم .مگرنمي بينيدكه هم فراهم آ آورندگان اين شوروآشوب باسوادهاهستندوهم گرفتارشدگان مانندشماباسوادند؟ مگرحكايت گرگ وقاطرروزباه رانشنيديد؟درپاسخ گفتم:نه .كريم آن حكايت راكه براي من درسي بود،بدينگونه نقل نمود .يك روزگرگي وقاطري وروباهي به هم رسيدند .گرگ گرسنه بودوپي وسيله مي گشت تابه هربهانه اي هست يك ازآن دو تارابدردوبخورد .پس گفت:يكي ازمابايدكشته شود!بياييدهرسه سن و سال خودرابگوييم وهركس سنش بيشتراست ،اوراقورمه سبزي كنيم .آنگاه به روباه گفت:آقاي روباه ،شماچندسال داريد؟روباه جواب داد .من درحضورآقاي قاطرجسارت نمي كنم .ايشان بزرگترند،اول ايشان بگويد .گرگ روبه قاطركرد .قاطرپس ازتاملي گفت:ازشماچه پنهان ،من سوادندارم .من مراپدرم برسم پاي راست من حك كرده .هريك ازشماسواددارد،بخواندتااشتباهي دركارنباشد روباه گفت:من خواندن بلدنيستم .گرگ باغروري كه داشت گفت:من مي خوانم ! پشت پاي قاطررفتنش همان بودونوازش يك لگدجانانه همان ،كه درنتيجه كله گرگ متلاشي شد .دراين موقع روباه بيدرنگ وباسرعتي زيادروبه فرارنهادوچون رهگذاران ازوي پرسيدند .باآن هول واضطراب كجامي روي ؟گفت:مي روم سرخاك پدرم تابه روان اوفاتحه بخوانم كه چه خوب كردمرابه مكتب نفرستاد،وگرنه من هم دچارعاقبت گرگ مي شدم !خدمتكارماپس ازنقل اين قصه بالحن مخصوص پندآموزي گفت:شمادرس مي خوانيد!اين عاقبت شمابودكه زندگي خودتان وپدرو مادرتان وخانواده تان ازطرف دشمنان ايران كه ناچارآنهاهم درس خوانده وباسوادند ،به خطرافتاد .بگذاريدمن دراين بيسوادي بمانم ونمازراغلطبخوانم ،ولي مردم آزاري نكنم وخيانت ودشمني پيشه نسازم تابتوانم ازلوث خودپرستي پاك باشم وهمين براي من كافي است .بلي ،سوادي كه باغروروخودخواهي وستم پيشگي توام باشد،چه فايده دارد؟گرگ سيرتان دانشمنديادانشمندان گرگ سيرت اين جهان راپرازآفات وجنايات مي سازند .چنانكه بكرات گفته ام وبازخواهم گفت: اين ماشينهاوابزارگوناگون جنگي واين بمب اتمي راعلماوباسوادهاساخته اند كه دوميلياردبشرشبانه روزدركابوس واضطراب ودرتب وتاب بسرمي برند .پيشوايان ممالك باسوادند،ولي بعضي ازآنهاخودكام هستند .باسوادند،ولي مغروروشهوي هستند .آنان باسوادند،ولي خدارافراموش كرده اند .