حاضر جوابي درويش - حاضر جوابی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حاضر جوابي درويش
آورده اندكه درعصر سلطان سنجردرويشي ازبهرسؤال تقاضاي پول به درسراي توانگري رفت .سرايي مشيد استوارودروازه اي بلندوديوارهاي مزخرف ،طلااندودديد .درويش به خود انديشيدكه صاحب اينهمه اسباب ماراچيزبسياري خواهدداد .آوازدادكه صاحب خيرازخيرمحروم نباشد،سائل بردراست وفاقه براوغالب .صاحبخانه را كنيزكي بودشيرين نام .پس براوخطاب كرد .اي "شيرين "،"شكر"رابگوكه "مرجان "رابگويدكه "خوشقدم "راآوازكندكه به صوفي ،درويش بگويدكه در خانه نان حاضرنيست .درويش كه اين تشريفات وتعظيم راازبراي نيمه ناني از صاحبخانه بشنيدگفت:يارب ،اسرافيل رابگوتاميكاييل رابگويدكه به عزراييل فرمان رساندكه جان اين ممسك "خسيس بدبخت راقبض كند .صاحبخانه اين بشنيد ولرزه دراندامش آمد .نيمه ناني بيرون آوردوبه دست درويش داد .درويش نان رادرگوشه اي فرونهادوباعصايي كه داشت به خراب كردن درمشغول شد،صاحبخانه ديدكه درويش درسراي راويران مي كند،گفت:مگرديوانه شده اي ؟چرادرسراي راويران مي كني ؟درويش گفت:ديوانه نيستم .يانان به اندازه درده ،يادربه اندازه نان كن !اين هردورانامتناسب ديدم .