بخل منصور دوانيقي - حاضر جوابی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بخل منصور دوانيقي
نويسندگان آداب وادب آورده اندكه ابودلامه با قصيده اي كشيده وبالابلندمنصوردوانيقي خيلفه عباسي رابستود .منصوربه ربيع كه حاجب وناظراوبودنوشت كه سه هزاردرهم به اوبدهدواين نوع سخاوت كه از منصورعباسي هيچ كس نديده بودمايه حيرت واعجاب ابودلامه شد،زيراكه منصور سخت لئيم بود .ازآن روزبه بعدابودلامه ازربيع مطالبه مي كردوربيع اورابه روزديگروعده مي دادوآن روزديگرنيزنمي داد .عاقبت ابودلامه عاجزشدوشكايت به منصوربردوگفت:حاجب حواله ات رانمي خواندوپولي راكه به رسم صله انعام دادي ،نمي دهد .منصورپرسيد .كدام پول ؟ابودلامه گفت:مگرسه هزاردرهم در برابرقصيده اي كه برايت سرودم ندادي ؟منصورگفت:اگرنوشته مرامي گويي ،راست است كه نوشتم به توبدهدتاباآن نوشته توراپاداشي داده باشم ،امانگفته ام كه پول بدهند .ابودلامه باحيرت گفت:پس اينكه نوشتي حواله پول نيست ؟منصور جواب داد .گوش كن تابه توبگويم .مگرنه اين است كه توابياتي گفتي كه مارا خوش آمد؟ابودلامه گفت:آري .منصورگفت:ماهم به پاداش آن چيزي نوشتيم كه توراخوش آيد .