حاضر جوابي مست خفته - حاضر جوابی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حاضر جوابي مست خفته
عسسي نيمه شب مستي رادرميان بازارخفته ديد، آستينش گرفت كه برخيزتابرويم .گفت:اي برادر!كجابرويم ؟گفت:به زندان پادشاه .گفت:آستينم رهاكن كه اگرمن رفتن مي توانستم به خانه خودمي رفتم ودر اينجانمي خفتم