حاضر جوابی

نسخه متنی -صفحه : 66/ 30
نمايش فراداده

حاضر جوابي مست خفته

عسسي نيمه شب مستي رادرميان بازارخفته ديد، آستينش گرفت كه برخيزتابرويم .

گفت:اي برادر!كجابرويم ؟گفت:به زندان پادشاه .

گفت:آستينم رهاكن كه اگرمن رفتن مي توانستم به خانه خودمي رفتم ودر اينجانمي خفتم