حکمت

نسخه متنی -صفحه : 28/ 7
نمايش فراداده

حالات شيخ جعفر شوشتري

حاج شيخ جعفرشوشتري درسال قمري باعده اي به تهران آمده بود .

ناصرالدين شاه براي به دست آوردن دل اوحواله اي به مبلغهزارتومان به نام اونوشت تاازخزانه دريافت كند .

شيخ آن راردكرد .

شاه گفت:به همراهان بدهيد .

شيخ گفت:آنان توشه اه خودرابراي اين مسافرت تهيه كرده اند .

شاه انگشتري ياقوت قيمتيش راكه درانگشت داشت بيرون آوردو آن رابه شيخ وگفت:وقت نمازدردست داشته باشيدويادمن كنيد .

شيخ انگشتري راگرفت ودرانگشت كردوبازآن راردنمودوگفت:اين انگشتري دردست من نمي ماند .

من يادشمارابه خاطرسپرده ام .

حالاشماآن رادردست كنيدويادمن كنيد .