معروف است كه جنگ صفين ،عمروعاص دومين نفرازحكومت معاويه كه حيله گري ناپاك بودبه ميدان جنگ آمد،امام علي ع به اوحمله كرد،اوخودراسخت درتنگناديدوپابه فرارگذاشت ،ولي مشاهده كردكه علي ع مثل برق توفنده به سوي اومي آيد،خودرا به زمين انداخت ،ويك پاي خودرابلندكردوعورتش كشف شد،علي ع ازاورو برگرداندواوبااين حيله فراركرد .
مدتهاازجنگ صفين گذشت ،روزي عمروعاص نزدمعاويه آمد،معاويه تااوراديد،خنديد،عمروعاص گفت چراميخندي ؟ معاويه گفت به يادشمشيرپسرابوطالب افتادم كه دربالاي سرتوقرارگرفته بود، توباحيله آنچناني ،ازدست اوگريخي .
عمروعاص گفت اي معاويه آيامرا سرزنش ومسخره ميكني ؟بلكه عجيبترازاين روزي بودكه علي ع تورابه مبارزه طلبيد،تورنگ باختي ،وتعادل خودراازدست دادي ،حنجره ات بادكرد، سوگندبه خدااگربه ميدان علي ع ميرفتي گوشهايت ازشدت دردميسوخت ،و فرزندانت يتيم ميشدندوسلطنتت فروميپاشيدسپس اشعاري خواند .
معاويه گفت آرام باش وادامه نده .
عمروعاص گفت خودت باعث شدي كه من اين مطالب را بگويم .
/الغديرج 2ص 162 .