حماقت

نسخه متنی -صفحه : 151/ 140
نمايش فراداده

سر-تا-پا-عيب

گويندپادشاه بوالهوسي فرمان دادتاهرصاحب عيبي راكه پيداشوداورايك درهم جريمه كنند .

يكي ازماموران راديدكه عيبي در چشمش دادبه اوگفت بايددرهمي بدهي .

مردگفت چه چه چرادهم ؟مامورگفت دو درهم بايدبدهي كه زبانت هم لكنت داردوگريبان آن بيچاره راگرفت .

مرد خواست ازخودش دفاع كندمعلوم شدكه يك دستش شل است .

مامورسه درهم طلبيد ودرگيروداردعواكلاه ازسراوبيفتادمعلوم شدكه مردكچل نيزميباشداين بار مامورچهاردرهم طلبيد .

مردپاي به فرارنهادودررفتن نيزلنگ بودن اوآشكار شدمامورباخوشحالي گفت كه مجنب كه گنجي /امثال وحكم جلد4