گويندپادشاه بوالهوسي فرمان دادتاهرصاحب عيبي راكه پيداشوداورايك درهم جريمه كنند .
يكي ازماموران راديدكه عيبي در چشمش دادبه اوگفت بايددرهمي بدهي .
مردگفت چه چه چرادهم ؟مامورگفت دو درهم بايدبدهي كه زبانت هم لكنت داردوگريبان آن بيچاره راگرفت .
مرد خواست ازخودش دفاع كندمعلوم شدكه يك دستش شل است .
مامورسه درهم طلبيد ودرگيروداردعواكلاه ازسراوبيفتادمعلوم شدكه مردكچل نيزميباشداين بار مامورچهاردرهم طلبيد .
مردپاي به فرارنهادودررفتن نيزلنگ بودن اوآشكار شدمامورباخوشحالي گفت كه مجنب كه گنجي /امثال وحكم جلد4