كار-عجله - حماقت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حماقت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كار-عجله

چون كسي راباشتاب وعجله به دنبال كاري بفرستند واوبي خيال وفارغازشوروشتاب حضرات بماندوديربيايدياوقتي كه كاراز كارگذشته پيدايش شودبه طعنه ميگويندلعنت برعجله .

جواني عروسي كرده بودو بزودي بچه دارميشد .

رفت دكان نجاري بيعانه دادتابراي بچه اي گهواره درست كند .

نجاركه خيلي بدقول بودامروزوفرداكردتابچه دوساله شدوديگربه گهواره احتياجي نبود .

سالهاگذشت واين بچه جواني بيست ساله شدوموقع زن گرفتنش رسيدوبادختري عروسي كرد .

پدراين جوان وقتي ديدكه بزودي صاحب نوه ميشود يادش به گهواره اي افتادكه بيست سال پيش سفارش داده بودونجاربدقولي كرده بودوهنوزنساخته بود .

رفت دكان نجاري گفت استادگهواره من حاضرشد؟نجار كمي بفكرفرورفت وناگهان بخاطرش رسيدكه سالهاقبل چنين سفارشي گرفته است .

ناراحت شدوبيعانه مشتري راپس دادوگفت لعنت به كارعجله بروجاي ديگر سفارش بده من كارعجله قبول نميكنم .

تمثيل ومثل ج دوم

/ 151