درزمان ناصرالدين الله عباسي مردي بودبمردم موعظه ميكرددر پاي منبراوجمع كثيرازعوام وبلكه ازفضلانيزجمرميشدروزي ادعاكردوگفت سلوني قبل آن تفقدوني يعني ازمن پرسش نمائيدپيش ازآنكه مراگم كنيداينرا تكراركرداحمدبن عبدالعزيزالكزي كه بالخصوص بجهه سرافكنده كردن وي درمجلس نشسته بودگفت من نشنيده ام كه اين كلمه راكسي گفته باشدبجزازعلي بن ابيطالب وتمام خبرنيزمعلوم است ومقصودوي ازتمام خبراينبودكه آنحضرت ع بعدازفرمودن اين كلمه فرمودكه بعدازمن كسي اين حرف رانميگويدمگر بادعايعني حرفش محض ادعااست واعظخواست فضيلت فروشي نموده ازاطلاعات رجالي دم بزندگفت علي بن ابيطالب كيست آياعلي بن ابيطالب بن مبارك نيشابوري است ياعلي بن ابيطالب اسحق مروزي است ياعلي بن ابيطالب عثمان قيرواني است ياعلي بن ابيطالب بن سليمان رازي است همينطورهفت ياهشت نفر ازاصحاب حديثراشمردكه همه شان علي بن ابيطالب بودندكزي بادونفرازچپ و راست بلندشدندكزي گفت آقاي من آن علي بن ابيطالب شوهرفاطمه سيده زنهاي عالم است اگرابزنشناختي اش اوآنكسي است كه حضرت رسول ص هنگاميكه درميان اتباع خودطرح برادري انداخت اوراباخودبرادركردواثبات كردكه اونظيرو ماننداواست خواست واعظحرف بزندآنشخص كه دردست راست بلندشده گفت آقاي من محمدبن عبدالله درميان نامهازياداست ولكن درميان آنهاكسي نيست كه حق تعالي درشان اوفرموده باشد ماضل صاحبكم وماغوي وماينطق عن الهواان هو الاوحي يوحي وهمچنين درميان نامهاعلي بن ابيطالب زياداست ولكن درميان آنهاكسي نيست كه حضرت رسول ص درباره وي فرموده باشدكه انت مني بمنزله هرون من موسي الاانه لانبي بعدي واعظخواست حرف بزندآنشخص كه ازجانب چپ بلندشده بودگفت آقاي من حق تواينست كه اورانشناسي ومعذورهم هستي چون نابينااگركسي رانديده معذوراست پس مجلس مضطرب شدومردم بهم ريختندو دست بيخه يكديگركردندواعظازمنبربزيرآمدورفت بخانه ودربروي خودبست گماشتگان خليفه آمده مردم راآرام كردندوخليفه نيزدرآخرهمانروزاحمدبن عبدالعزيزكريزراباآن دونفرگرفته توقيف كردتااينكه نايره فتنه خاموش شد آنگاه رهاشان كرد