دوستي -خرس - حماقت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حماقت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دوستي -خرس

شيرمردي در بيابان عبور ميكرد ، خرسي را ديد كه گرفتار اژدها شده و اژدها او را محكم گرفته و ميكشد ، و او هر چه تلاش ميكند نميتواند خود را از اژدها نجات دهد .

آن مرد براي نجات خرس ، دست به كار شد و سرانجام خرس را نجات داد ، از آن پس خرس مثل سگ اصحاب كهف براي پاسداري از آن شيرمرد به دنبال او راه افتاد ، تا در همه جا به او خدمت كند و خدمت او را جبران نمايد .

حكيمي به آن شيرمرد رسيد و به او گفت خرس يك حيوان نااهل است ، دوست يبا نااهلان روا نيست ، به دوستي خرس دل مبند ...

شيرمرد سخن حكيم را گوش نكرد و حتي به او گفت تو نسبت به من حسادت ميورزي ، از اينكه ميبيني خرسي اين گونه خادم من شده است .

تا روزي خرس در بيابان خوابيده بود ، آن شيرمرد نيز در كنار خرس خوابيده بود مگسي به سراغ خرس آمد ، خرس هر چه با دستش آن مگس را رد ميكرد ، باز مگس ميامد و او را آزار ميداد .

سرانجام خرس برخاست ورفت كنار كوه و سنگ بزرگي برداشت و آورد ديد آن مگس روي صورت آن شيرمرد نشسته است ، آن سنگ بزرگ را با خشم روي آن مگس انداخت تا اورا بكشد ، در نتيجه سر آن شيرمرد زير آن سنگ بزرگ كوفته شد و او جان داد .

اين بود دوستي با خرس ، و دوستي خاله خرسه

مهر ابله ، مهر خرس آمد يقين ، كين او مهر است و مهر اوست كين

بنابراين با ابلهان جاهل ، همنشين مباش .

/ مثنوي مولانا دفتر دوم .

/ 151