سوگند-عرب - حماقت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
سوگند-عرب
عرب باديه نشيني ،شترش گم شده بود،سوگندخوردكه وقتي آن راپيداكرد،فقط به يك درهم بفروشد،سرانجام پس ازجستجو،شترش پيداشد،ازسوگندخود پشيمان گشت وباخودگفت چنين شتررابه يك درهم بفروشم ؟آياحيف نيست ؟ ازطرفي ميخواست ازمسئوليت سوگندش ،آزادشود،فكرش به اينجارسيدكه گربه اي رابه گردن شترخودآويزان كند،وآن راباگربه بفروشد،اين كاررا كردوفريادميزدچه كسي شتري راميخردبه يك درهم ،وگربه اي رابه صددرهم ؟، ولي اين دوراباهم ميفروشم .به اين ترتيب خواست كلاه شرعي كند،وهم شترش به قيمت خوب ،فروخته شودوهم برخلاف سوگندش رفتارنكرده باشد .شخصي به او رسيدوگفت چه ارزان بودي اي شتر،اگراين گردنبندرابرگردن نداشتي ؟ / اقتباس ازبهارستان جامي .