زجراسارت - حماقت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
زجراسارت
من يك ورزشكارنيرومندي بودم وبدن ورزيده ومناسبي داشتم ،رفقاي نااهل وسيله نزديكي من بااعتيادشدندوگرنه من اصلااهل اين حرفهانبودم وهميشه به افرادمعتادبه چشم حقارت نگاه مي كردم .درسن 7سالگي پدرم ازدنيارفت ودراثرفقرمرا تحويل پرورشگاه دادندوخواهرم رانيزيكي ازافرادنيكوكارتحويل گرفت كه بزرگش كندومادرزحمت كشم نيزازناراحتي خودراآتش زدومرد .تاسن 16 سالگي درپرورشگاه بودم ودرآنجاكفاشي رابه من ياددادندوورزش نيزمي كردم لذاوقتي بيرون آمدم مشغول كارشدم ودرورزشكاه نيزتمرين كشتي وپرورش اندام مي كردم ودرهمانجاباچندنفربه اصطلاح ورزشكارآشناشدم تااينكه انقلاب پيروز گشت ،مشروب فروشيهاولانه هاي فساددرشان تخته شد،وبساطعيش وعشرت در خانه هابرپاشدومنقل وافورجاي مشروب راگرفت ومن نيزبه وسوسه دوستانم كه مي گفتند:ترياك اصلااعتيادنداردوهروقت دلت خواست مي كشي وهروقت دلت نخواست نمي كشي وافوربالبانم آشناشدوباشروع مبارزه باقاچاقچيان درسال 59 چون ترياك كم شد،بابالارفتن قيمت ترياك قاچاق فروشي شغل پردرآمدي شده بود ،منهم افتادم توكارقاچاق ترياك بارهابه زندان افتادم وآزادشدم وسرانجام دوستان مرابه هروئين معتادكردنديعني يك شب كه من ترياك زيادكشيده بودم و كاملانشئه بودم چنددودهروئين به من دادندواثرعجيبي روي من گذاشت وفردايش خودم داوطلبانه هروئيني شدم .تااينكه سال قبل خوشبختانه همه ماراگرفتندو به 2الي 5سال زندان محكوم شديم ،اين باراگرآزادشدم ورزش راشروع مي كنم و اميدوارم خوب شوم ،تاخداچه خواهد ./مجله صف ،27اسفند1367،ص 17و18 .