شخصي كودك شيرخوارخودرادرخانه خوددربسترش خوابانيدوبيرون رفت ،اوسگي داشت كه ازخانه حفاظت ميكرد،آن شخص پس از ساعتي به خانه بازگشت ،وقتي كناردرخانه رسيد،ديدسگش باشوق وشوري به پيش ميايد،ولي پوزه اش خون آلوداست ،گمان بدبه سگش بردكه به كودكش حمله كرده واورادريده است ،عصباني شد،باشتابزدگي كلت خودراكشيدو چندين تيربه آن سگ شليك كردواوراكشت .بعدبه خانه بازگشت ولي ديد كودكش سالم است ،وپس ازتحقيق دريافت كه درنده اي به سراغكودك اوآمده ، ولي سگ اوبراي حفظجان كودك صاحب خانه ،به آن درنده حمله كرده واورااز خانه بيرون رانده است ،وبه همين جهت ،پوزه اش خون آلودشده ،بسيارمتاثر شد،كنارسگش كه درحال جان دادن بودآمد،ديدچشم هاي سگش پرازاشك شده و بازبان حال ميگويدمن جوانمردي كردم ،وازكودك صاحبم حفاظت نمودم ،ولي تو اي انسان ،باعجله وشتاب وسوءظن ،اينگونه مزدم رادادي