پوستين خيالي
گويندكه معلمي ازبينوايي درفصل زمستان دراعه كتان جامعه بلندكتاني يكتاپوشيده بود .
دراين حين خرسي راسيل ازكوهستان درربوده بودسرش درآب پنهان .
كودكان پشتش راديدندوگفتند: استاد،اينك پوستيني درجوي افتاده است وتراسرماست ،آن رابگيرد .
استاد ازغايت احتياج وسرمادرجست كه پوستين رابگيرد .
خرس تيزچنگال دروي زد .
استاددرآب گرفتارخرس شد .
كودكان بانگ مي داشتندكه اي استاد،ياپوستين را بياورواگرنمي تواني آن رارهاكن وبيا .
معلم گفت:من پوستين رارهامي كنم .
پوستين مرارهانمي كند .