حالات عزيز السلطان - حماقت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حالات عزيز السلطان
ارفع الدوله پرنس ارفع درخاطرات خودمي نويسد ."درقزوين يك روزشاه مراخواست درباغي كه منزل كرده بودودراتاق عزيزالسلطان بودبادونفرخواجه .يك قرقي گرفته براي شاه آوردند .عزيزالسلطان قرقي راازدست شاه گرفت وبناكردبه كتك زدن .شاه به عزيزالسلطان گفت:قرقي رااذيت نكن ،ول كن برود!عزيزالسلطان ول نكرد .شاه گفت:به سرشاه ولش كن !بازول نكر .شاه گفت:به سرميرزارضاخان ارفع الدوله ول كن !عزيزالسلطان گفت:عجب است ازحماقت تو،كه به سرشاه ول نكردم ،به سرنوكرش اين راول كنم !