شاگرد-عجول - حماقت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
شاگرد-عجول
پيرزني پسرجوانش رابه نزد آهنگري فرستادتاآهنگري بياموزد .پسرمدتي پيش آهنگركاركردتااين كه روزي ازدست استادبه تنگ آمدوبعدازكتك كاري نزدمادرش رفت وگفت مادرمن ديگربه آهنگري نميروم .مادرعلت راپرسيدپسربه مادرش گفت من حالاديگر آهنگري بلدم .مادرش پرسيدخوب تعريف كن .پسرگفت آهن رادرون كوره ميگذاريم تاگداخته گردد .آنگاه باپتك سنگين روي آن ميكوبيم اگردرازشدديلم ميشوداگرپهن شدبيل .اين مثل راموقعي بكارميبرندكه بخواهندبگويندكسي ادعاي يادگيري كاري رادارددرحالي كه اين طورنيست .تمثيل ومثل ج دوم