صرفه جويي يزدي ها - حماقت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
صرفه جويي يزدي ها
يك وقت ،يك مرديزدي برخري سواربودوپسرش پشت سرخرراه مي رفت وخررامي راند .حوالي ظهرشد،پسرتكه ناني ازجيب خوددرآوردودردهن نهادوهمچنانكه طي طريق مي كرد،نان راهم مي خورد .پدردراين وقت خواست ازپسرچيزي سؤال كند .اورابه اسم خواند .پسرفوراجواب داد ."بله "!والبته چون دهن رابازكردكه بله بگويد،لقمه ازدهنش بيرون افتاد .پدردرحالي كه خشمگين به نظرمي رسيدبالهجه غليظيزدي گفت:بله وزهرمار،چه موقع بله گفتن است ؟به جاي بله ،بگو ."هون "كه هم جواب مراداده باشي ،هم نانت راخورده باشي وهم خرت رارانده باشي !