نانواىفريب خورده - حماقت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نانواىفريب خورده
"من قبلادرزنجان دريك نانوئي كارمي كردم ،زندگيم خوب وآبرومندمي گذشت وبا پدرم كه اونيزيك كارگرساده بودزندگي مي كردم ،بعدازمدتي پسرعمويم به من پيشنهادكردكه به تهران آمدم ،درآنجادوستاني پيداكردم ،آنهاگفتند: نانوائي رارهاكن وبيادريك قهوه خانه كاركن ،كارتميزتروبهتري است ، وقتي به قهوه خانه آمدم بازدوستاني تازه پيدكردم ز،يك روزبادوستان بيرون رفته بودم وآنهاصحبت ازپول مي كردند،ابتداموجه حرفهاي آنهانبودم ،ولي بعدمتوجه شدم صحبت ازسرقت است ،ابتدامخالفت كردم ز،ولي كم كم با حرفهايشان مرافريب دادند .چندهفته مرابه اين كاركشاندند .دفعه اول كه دستگيرشدم نگذاشتم كه پدرم متوجه زنداني شدنم بشود .بعداززندان وقتي به زنجان رفتم ،پدرم گفت :كجابودي ؟گفتم :كارمي كردم وپولش رابه يكي از دوستانم دادم تانگه دردوبعدازوآن دوباره سرقتي انجام دادم وپولش رانزد پدرم بردم وگفتم :اين پولهائي است كه قبلادرباره آن گفته بودم ،كم كم به اين كارعدت كردم ،ودفعه آخردستگيرشدم وهم اكنون درزندان بسرمي برم ./مجله جوانان ،12آبان ماه سال 1365،شماره 2019،صفحه 33