حماقت

نسخه متنی -صفحه : 151/ 16
نمايش فراداده

گذشته تلخ وآينده تاريك

تاكلاس دوم راهنمايي درس خواندم و14ساله بودم كه به وسيله يكي ازخويشانم معتادشدم وپس ازيك سال دستگيروبه 5سال زندان محكوم گشتم اماپس ازدوسال عفوبه من خوردوآزاد شدم امابه خداقسم ازآزاديم راضي هستم ،درزندان خيلي ازچيزهارادرك كردم ، راستش زندن براي من مثل يك كلاس درس وارشادبود،اززندان كه آزادشدم قسم خوردم كه ديگردنبال كارهاي خلاف نروم ولي الان كه ميان خويشانم آمدم آنها،به من مثل همان معتاددوسال پيش نگاه مي كنند،به من اعتمادنمي كنند،اهميت نمي دهند،همه جامراسرزنش مي نمايندمن به دخترخاله ام علاقه مندهستم ومي خواهدبا اوازدواج كنم اماهروقت به خانه آنهامي روم بامن برخوردبدي دارندومي گويند مابه هرلات ومعتادي زن نمي دهيم .

به خداقسم وقتي اين حرفهارامي شنوم به قدري ناراحت مي شوم كه حتي حاضرم بازبه موادمخدرپناه ببرم ولي بازهم بر شيطان نفسم غلبه مي كنم ،راستي مگرانسان نمي تواندبه زندگي اول بازگردد،آيا انسان نمي توانداصلاح شود،آياماجوانان نمي توانيم ارشادبشويم ؟اميدوارم نامه مراچاپ وبه خانواده هابگوييدكه باديدبهتري به امثال مانگاه كنند .

/ اطلاعات هفتگي ،شمابه 2294،مورخه 28خرداد1365 .