روضه خواني درتهران براي خواندن روضه بخانه اي رفت ،هنگامي كه شروع به سخن گفتن نمودزن صاحب خانه كه اسم دخترش راماري گذاشته بودصدازد .
ماري !ماري !آرام باش آقاروضه راشروع كرد،باشنيدن اين اسم روضه خوان غباروعمامه خودراجمع كردوبسرعت ازخانه فرارنمود،زن باتعجب پرسيدچرافرارمي كني ؟گفت: كسيكه دخترش ماري باشدحتمامادرش هم افعي است ،هردوبجان من خواهندافتاد ومراهلاك خواهندكرد .