مردي واردخانه شد،ازقضانوك پايش رابلبه غربالي گذاشت كه زنش درصحن حياطانداخته بود،غربال بلندشده و لبه طرف مقابل ،باكمال قوت بساق پاي اوخوردوبشدت دردآمد .
مردمتغيرشده ازشدت ناراحتي وتغير،غربال راگرفته وآن رابطرف ديوارپرتاب كرد،غربال بديوارخوردوازآنجاكمانه كردوبجانب اوروي آوردوبه پيشاني اوبرخورد، بطوري كه خون ازآن جاري گشت .
مردزخمي دراين وقت روي بجانب زن خودكرده گفت:زنكه بي مصرف ،همين طورنشسته اي وتماشامي كني كه آخرش اين غربيله شوهرت رابكشد!