قيس بن ابي حازم مي گويد .
سالي كه عثمان كشته شدبه حج رفتم هنگامي كه خبرقتل عثمان به عائشه رسيدنزداوبودم .
بمحض شنيدن خبربارسفربه مدينه بربست .
درراه مدينه شنيدم كه مي گفت:خوشابحال طلحه !وچون ازعثمان يادمي كردمي گفت:خدااوراازبين ببرد .
تاوقتي كه خبر بيعت باعلي ع به اورسيد .
دراينوقت گفت:دلم مي خواست آسمان برزمين فرود ميامد .
آنگاه دستوردادكاروانش رابسوي مكه برگردانند،من بااوبرگشتم و ديدم كه دربازگشت باخودحرف ميزدچنانكه پنداري باديگري سخن مي گويدومي گفت:عثمان بن عفان رابناحق ومظلوم كشتند .
به اوگفتم:اي ام المؤمنين !همين تازگي ازتوشنيدم كه مي گفتي خدااوراازبين ببرد؟وقبلاميديدم توازهمه مردم بيشتر بااومخالفت مي كردي وزشتترين حرفهاراتوبه اوميزدي .
گفت:آري ،همينطور بود .
ولي بعدادرباره اومطالعه كردم ديدم آنهااوراتوبه دادندوبعدازاين كه توبه كرده ومثل نقره سپيدوپاك گشت ودرحاليكه روزه داربودودرماه مقدس ،وآنگاه كه جنگيدن وكشتن حرام است برسرش تاخته اوراكشتند .