دروغ

نسخه متنی -صفحه : 18/ 16
نمايش فراداده

حالات عايشه

قيس بن ابي حازم مي گويد .

سالي كه عثمان كشته شدبه حج رفتم هنگامي كه خبرقتل عثمان به عائشه رسيدنزداوبودم .

بمحض شنيدن خبربارسفربه مدينه بربست .

درراه مدينه شنيدم كه مي گفت:خوشابحال طلحه !وچون ازعثمان يادمي كردمي گفت:خدااوراازبين ببرد .

تاوقتي كه خبر بيعت باعلي ع به اورسيد .

دراينوقت گفت:دلم مي خواست آسمان برزمين فرود ميامد .

آنگاه دستوردادكاروانش رابسوي مكه برگردانند،من بااوبرگشتم و ديدم كه دربازگشت باخودحرف ميزدچنانكه پنداري باديگري سخن مي گويدومي گفت:عثمان بن عفان رابناحق ومظلوم كشتند .

به اوگفتم:اي ام المؤمنين !همين تازگي ازتوشنيدم كه مي گفتي خدااوراازبين ببرد؟وقبلاميديدم توازهمه مردم بيشتر بااومخالفت مي كردي وزشتترين حرفهاراتوبه اوميزدي .

گفت:آري ،همينطور بود .

ولي بعدادرباره اومطالعه كردم ديدم آنهااوراتوبه دادندوبعدازاين كه توبه كرده ومثل نقره سپيدوپاك گشت ودرحاليكه روزه داربودودرماه مقدس ،وآنگاه كه جنگيدن وكشتن حرام است برسرش تاخته اوراكشتند .