نتيجه ـ دروغ - دروغ نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نتيجه ـ دروغ
شخصي ازحضرت عيسي ع تقاضاكردكه همراه اوبه سياحت سير درصحراوبيابان برود،عيسي ع پذيرفت وباهم به راه افتادندتابه كنار رودخانه بزرگي رسيدند،ودرآنجانشستندوسفره راپهن كرده ومشغول خوردن غذا شدند،آنهاسه گرده نان داشتند،دوعددآن راخوردند،ويك عددازآن باقي ماند،عيسي ع به سوي نهررفت وآب آشاميدوسپس بازگشت ،ولي نان باقي مانده رانديد،ازهمسفرپرسيداين نان باقيمانده راچه كسي برداشت ؟اوعرض كرد نمي دانم .پس ازاين ماجرا،برخاستندوبه سيرخودادامه دادند،عيسي ع آهوئي راكه دوبچه اش همراهش بوددربيابان ديد،يكي ازآن بچه آهوهارابه سوي خود خواند،آن بچه آهوبه پيش آمد،عيسي ع آن راذبح كردوگوشتش رابريان نمود وبارفيق راهش باهم خوردند،سپس عيسي ع به همان بچه آهوي ذبح شده فرمود برخيزبه اذن خدا،آن بچه آهوزنده شدبه سوي مادرش رفت .عيسي ع به همسفرش فرمودتورابه آن كسي كه اين معجزه رابه تونشان داد،سوگندمي دهم بگوآن نان باقيمانده راچه كسي برداشت ؟! .اوبازبه دروغگفت نمي دانم .عيسي ع بااو به سيرخودادامه دادندتابه درياچه اي رسيدند،عيسي ع دست آن همسفرراگرفت و روي آب حركت نمود،دراين هنگام عيسي ع به اوفرمودتورابه آن خدائي كه اين معجزه رانيزبه تونشان دادبگوآن نان راچه كسي برداشت ؟اوبازگفت نمي دانم باهم به سيرخودادامه دادندتابه بياباني رسيدند،عيسي ع باهمسفرش درآنجا نشستند،عيسي ع مقداري ازخاك زمين راجمع كرد،سپس فرمودبه اذن خداطلاشو ،خاك جمع شده طلاشد،عيسي ع آن طلاراسه قسمت كردوبه همسفرش فرموديك قسمت ازاين طلامال من ،ويك قسمت مال تو،ويك قسمت ديگرمال آن كسي كه نان باقيمانده راخورد،همسفربي درنگ گفت آن نان رامن خوردم .عيسي ع به او فرمودهمه اين طلاهامال توتوبدرددنيامي خوري نه همسفري بامن .عيسي ع ازاو جداشدورفت .اودربيابان ناگهان ديددونفرمي آيند،تاآن دونفربه او رسيدندوديدندصاحب آنهمه طلااست ،خواستنداورابكشندتادونفري صاحب آنهمه طلاگردند،اوبه آنهاگفت مرانكشيد،اين طلاراسه قسمت مي كنيم ،آنها پذيرفتند .پس ازلحضاتي ،اين سه نفريكي ازافرادخودرابراي خريدن غذابه شهرفرستادند،آن شخصي كه به شهرمي رفت باخودگفت خوبست غذارامسموم كنم و آن دونفربخورندومن تنهاصاحب همه آن طلاهاگردم ،آن دونفرنفركه كنارطلاها نشسته بودندباهم گفتندخوبست وقتي كه فلاكس غذاآورد،اورابكشيم واين طلاها رادونصف كنيم ،هردواين پيشنهادراپذيرفتند،وقتي كه آن شخص به شهررفته ، غذاراآورد،آن دونفراوراكشتندسپس باخيال راحت مشغول غذاخوردن شدند، وطولي نكشيدمسموم شده وبه هلاكت رسيدند .عيسي ع ازسياحت خودبازگشت ديد، سه نفركنارطلاهاافتاده ومرده اند،به اصحابش فرمود"هذه الدنيافاحذرها" اين است دنيا،ازآن برحذرباشيدكه فريبتان ندهد .زتاريكي خشم وشهوت حذر كن كه ازدودآن چشم دل تيره گردد"غضب چون درآيدرودعقل بيرون هوي چون شودچيره ،جان خيره گردد