دزدي پاشنه در خانه اي رامشغول اره كردن بودپرسيدندچه ميكني ؟گفت :كمانچه ميزنم گفتند: پس چراصداندارد؟گفت :صدايش صبح بلندمي شود
اين مثل بشنوكه شب دزد عنيد
دربن ديوارحفره ميبريد
نيم بيداري كه اورنجوربود
تق تق آهسته اش راميشنود
رفت بربام وفروآويخت سر
گفت اورا:درچه كاري اي پدر؟
خيرباشدنيمه شب چه ميكني
توكه اي ؟گفتادهل زن اي سني
درچه كاري ؟گفت ميكويم دهل
گفت :كوبانك دهل ؟اي بوسبل
گفت :فردابشنوي اين بانگ را
نعره ياحسرتاياويلتا!/ مثنوي مولوي