چنانچه نقل كرده اندكه شخصي در پاي درختي نشسته بودومي خواست مشغول ذكرباشدوباحضورقلب عبادت كندجانوري چندبردرخت ،جمع شدندوآوازهابلندكردندازحضورقلب بازماندوبرخاست متوجه دفع ايشان شدچون مشغول شدبازجمع شدندچنانكه ايشان راميراندفايده نمي كرد شخصي وسيدگفت اي برادرتاايندرخت باقيست ازاين جانوران خلاصي ممكن نيست واگرخلاصي مي خواهي درخت رابركن چنين كردفارغشدهمچنين دردل آدمي تادرخت محبت دنياوغيرآن ريشه داردمرغان خواهشهاوخيالات رادفع نمي توان كرد .