قناعت

نسخه متنی -صفحه : 4/ 3
نمايش فراداده

حالات شيخ ابوالحسن خرقاني

يكي ازبزرگان ايران شيخ ابوالحسن خرقاني است كه سرآمدعرفاي زمان خويش بوده است .

ابوالحسن خرقاني در سال قمري درخرقان كه ازقراءبسطام است به دنياآمد .

پدرابوالحسن مردي زراعت پيشه بود،ولي اوخودبه تحصيل علم رغبت بسيارداشت وپيوسته بادانشمندان وبزرگان روزگارخودبسرمي بردتااينكه به مقامي ارجمندرسيد،دردانشش و پرهيزكاري بلندآوازه ومردم ازهرسوي بدوروي آوردندوازعلم وحكمت او بهره مندشدند .

گويندسلطان محمودغزنوي سالهاآرزومندديداراوبود .

سالي كه از جنگ خوارزم برمي گشت چون به نزديك خرقان رسيدبه خانقاه شيخ رفت وبروي درآمد وسلام كرد .

شيخ جواب داد .

سلطان بنشست وازهردرسخن راند .

آنگاه گفت:مرا پندي ده .

شيخ گفت:چندكاررانيكوبدار .

ازگناهان بپرهيزوپاس خلق نگه دار وباسخاوت باش .

سلطان گفت:مرادعايي كن .

گفت:من درهرنمازمؤمنان را دعامي كنم ،كاري كن كه ازمؤمنان باشي .

سلطان گفت:توقع دعاي خاص دارم .

گفت:عاقبتت محمودباد .

محمودكيسه زرپيش شيخ نهاد .

شيخ نيزناني جوين نزدسلطان گذاردوگفت:بخور .

سلطان لقمه اي ازآن نان به دهان برد .

چون نتوانست فروبردناچارازدهان بيرون انداخت .

شيخ تبسم كردوگفت:همچنانكه نان ماگلوي توراگرفت ،زرتوگلوي مارانخواهدگرفت .

زرخودرابرادركه مرابدان حاجت نيست .

چون سلطان قصدرفتن كرد،شيخ به احترام برپاي خاست .

سلطان گفت:هنگامي كه آمدم چندان ملاطفت ننمودي ،اكنون چه شدكه به احترام من ازجاي برخاست ؟شيخ گفت:نخست باشكوه پادشاهي درآمدي ،سزاواراحترام نبودي ،ولي اكنون باحشمت درويش نوازي مي روي ،شايسته اكرامي .

شيخ ابوالحسن خرقاني درسال ‚قمري ازدنيابرفت واورانزديك خرقان به خاك سپردند .

از سخنان حكمت آميزاوست .

سخن راست آن است كه ازدل برآيد،بهترين دلهادلي است كه انديشه بدبدان راه نيابد .