ارزش -قناعت - قناعت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قناعت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارزش -قناعت

يكي از بزرگان روزي در مسجدي رفت تا دو ركعت نماز بگزارد و زماني بمناجات با خدا بپردازد .

در مسجد عده اي از كودكان مدرسه اي بودند .

اتفاق را وقت نان خوردن كودكان بود و دو كودك بنزديك آن بزرگ نشسته بودن ، يكي پسر ثروتمندي بود و ديگري پسر شخص فقيري و دو ظرف در جلوي آنها بود در ظرف پسر ثروتمند نان و حلوا بود و در زنبيل آن ديگري ، نان خالي ، پسر ثروتمند نان و حلوا ميخورد و پسر فقير از او مقداري حلوا خواست .

پسر ثروتمند گفت اگر ترا مقداري حلوا بدهم ، سگ من ميشوي ؟ گفت باشد .

گفت پارس كن تا ترا حلوا بدهم ، آن بيچاره صداي سگ درآورد و پسر ثروتمند حلوا به او داد و اين كار چندين مرتبه انجام گرفت و آن شخص بزرگ در ايشان نظاره ميكرد و ميگريست .

شخصي از او پرسيد اي بزرگ ترا چه رسيد كه گريان شدي ؟ گفت نگاه كنيد كه شكم پرستي و قناعت نكردن بمردم چه ميكند .

چه ميشد اگر آن كودك بنان خشك خود قانع ميشد و طمع حلواي آن كودك را نميكرد ؟ تا سگ آدمي همچون خودش نميشد .

/ قابوس نامه .

/ 4