" ابوراجح حمامي "از شيعيان مخلص اهل بيت درشهر"حله "وازارادتمندان حضرت ولي عصرعجل الله تعالي فرجه الشريف بود .
وي به خاطرجرياني ،موردغضب حاكم حله قرارگرفت .
حاكم دستوردادآنقدراورابزنندتابميرد .
اورابسختي زدند،به طوري كه تمام دندان هايش ريخت وسرتاپايش زخم گرديد،سپس دماغش راسوراخ نمودندوبندي از مودرآن كردند،آنگاه بدن نيمه جانش رادركوچه وبازاركشيدند .
دربين راه وي به حال مرگ افتاد .
حاكم دستورداد،همانجااورابكشند .
عده اي جمع شدندو گفتند:اين بيچاره خودش درحال مرگ است .
چكارش داريد،بگذاريدخودش بميرد .
بالاخره ماموران حاكم اورارهاكردندورفتند .
همه مردم منتظرمرگ وي بودند .
خانواده اش ازماجراخبردارشدند،ازاين روآمدندوبدن نيمه جان ودرحال مرگش رابه خانه بردند .
بامدادروزبعدباحيرت فراوان ،مشاهده كردندكه ابوراجح روي سجاده نمازنشسته وصحيح وسالم ،سرگرم تعقيبات نمازاست ،مردم اطرافش را گرفتندوپرسيدند .
جريانت چيست ؟بست مانندنقره خام صاف ويكدست است واز آثارزخم ديروزاصلاخبري نيست .
دهان ودندن هايت دركمال سلامتي هستندوزيباتر وجوان ترشده اي !گفت:"ديشب درهمان حال بيچارگي خواستم به امام زمان عليه السلام متوسل شوم ،ديدم زبان ندارم ،دلم شكست ،بادل شكسته به مولايم توجه كردم .
ناگهان ديدم هواروشن ونوراني گرديد،آقاامام زمان عليه السلام تشريف آوردند وبادست مبارك خودبه سرتاپاي من دست كشيدندومراشفادادند .
"ابوراجح آبله روهم بود .
ولي پس ازاين ماجراصورتش صاف وبسيارزيباگرديد،بطوري كه اهالي حله مرتب به ديدنش مي رفتند .
وقتي خبراين معجزه به حاكم رسيد،ازترس برخوردلرزيدوتوبه كردوپس ازآن روبه مقام حضرت مهدي عليه السلام ،مودب مي نشست .
خداوندعلاوه برعمردوباره ،چندپسرنيزبه ابوراجح عدايت كرد .