تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی

محمد مددپور

نسخه متنی -صفحه : 161/ 121
نمايش فراداده

1)بت پرستى و شرك بدان گونه كه هندوان معتقدند در عين شرك بودن،بت پرستى نبايد تلقى شودزيرا كه در آن سرشت بتها و سرشت نسبى خدايان( ت ژچسحا) ت همچون جنبه هاى سمبوليك و اشاراتى تلقى مى شوند.عارفان مسلمان گاهى بتها را با اسماء اعظم الهى همانند مى دانند كه معناى اصيل آنهابه طاق نسيان سپرده شده است.رجوع شود به پاورقى در باب شرك و الحاد در اسماء الهى.

2)به عقيده برخى از نويسندگان تحريم نقاشى در آغاز به جهت احتمال ارتداد نو مسلمانان به بت پرستى بود كه تصاوير و نقاشيها و پيكره ها مى توانست زمينه آن را مهيا سازد.اما به محض رفع اين وضع بحرانى تصويرگرى دوباره در ميان مسلمين ظاهر شد.شيخ محمد عبده در ميان متفكران متجدد اسلامى با فتواى خود در باب نقاشى اين نظر را تاييد كرده است.به عقيده او آن كسانى كه احاديث مربوط به عذاب و شكنجه موعود به نقاشان را چنين سختگيرانه تفسير و تاويل مى كنند  ازشرايط و روزگار اين حرمت غفلت ورزيده اند چه زمان صدور اين حرمت و منع،زمانى بوده كه بتان و تماثيل جاهلى مظهر نوعى وجود نيمه خدايى برخى چهره هاى معتبر آن زمان بوده اند.از نظر عبده انواع تصوير و نقاشى كه صرفا براى لذت بردن از جمال و زيبايى،و تلطيف زيبايى شناسى ايجاد شده،بدون ترديد مشمول حكم تحريم نمى گردد.(رك:تاريخ الاستاذ الامام،تاليف رشيدرضا،قاهره،1931،جلد 2،ص 501.) 3)وقتى پيامبر وارد مكه مى شود به دستور وى همه بتها شكسته و نقاشيهاى داخل كعبه كه نقوشى ازپيامبران و فرشتگان بود و غالبا از سوى مسيحيان و به سبك نقاشيهاى بيزانسى نقاشى شده بود،زائل مى شود،بنابر روايتى پيامبر(ص)تنها تصويرى از حضرت مريم را زائل نمى كند(هنر اسلامى،بوركهارت،ص 19 به روايت از تاريخ مكه نوشته ازرقى).چنانكه در برخى قصص اشاره شده پيامبر(ص)خود نقوشى به شكل هلال بر زمين نقش مى زده و اين نقش بعدا در پرچمها در حكم يكى از نشانه هاى اسلام به كار رفت.در سيره پيامبر آمده است  كه پيامبر(ص)هر چيزى را كه ذهن بندگان را از تفكر در باب الوهيت منصرف مى گردانيده گناه و ممنوع مى شمرد.در حديثى آمده كه زن پيامبر عايشه قماشى منقش در خانه آويخته بود كه بر روى آن نقشهايى ترسيم شده بود.

حضرت به او فرمود«اين پرده را عقب بزن زيرا هميشه اين تصويرها را در پيش خود مى بينم »حديث ديگر مى گويد عايشه بالشى با صورتهاى منقوش بر آن خريده بود.حضرت با ديدن آنهاداخل اتاق نرفت.از نظر ثروت عكاشه در كتاب نقاشان مسلمان و الوهيت همه روايات كم و بيش روشن مى كند كه منعى كه بدان اشاره شد در باب تماثيلى است كه در كار عبادت اخلال مى كرده است،نه ضرورتا براى مقاصد تزيينى.از اين رو مى توان استنباط كرد كه در آن زمان نقاشى مطلقاممنوع نشده بود،بلكه تنها زمانى ممنوع بود كه ميان بنده و پروردگارش حائل مى گرديد.رجوع شودبه:. The Muslim ainter an theDivine, Sarwat Okasha, Lonon ,1981P.8 4) اين كه بعضى از مستشرقين مدعى شده اند تشيع قائل به حرمت نقاشى نيست صحت ندارد و دركتابهاى حديث شيعه احاديث حرمت نقاشى و مجسمه سازى موجود است و احكام علماء شيعه دراين خصوص عين احكامى است كه اهل سنت در كراهت نقوش و مجسمه ها دارند.(تاريخ صنايع ايران،محمد زكى حسن،ترجمه محمد على خليلى،تهران،اقبال،1363،ص 34 و نقاشى درايران از همين نويسنده ترجمه ابوالقاسم سحاب،تهران سحاب،1364 صفحه 37) و بسيارى ازمروجان نقاشى سلاطين و امراى سنى مذهب از خلفاى اموى بوده اند  كه كاخ عمرا را در بيابان شام بنانموده ديوارهاى كاخ را با نقاشى و نقوش رنگارنگ زينت داده اند يا خلفاى عباسى كه كاخهاى خودرا در سامرا به نقش و نگارهاى رنگارنگ آرايش نموده اند و سلاطين مغول و تاتار كه در هندوستان و ايران حامى نقاشى بودند و آل عثمان در تركيه همه پيرو مذهب تسنن بوده اند.

5)هنر اسلامى،بوركهارت،ص 42.

6)تاريخ جامع اديان،ص 436.

7).هنر اسلام،ص 42.

8)خير و شر،و حسن و قبح در عالم اسلام و روى كردن و پشت كردن به حق و اسم الله اكبر واسماء الحسناى الهى در اين عالم خاص فرهنگ و تمدن اسلامى است.از اينجا پيامبر(ص) وابوجهل،و على(ع)و معاويه و حسين(ع)و يزيد،مظاهر خير و شر در عالم اسلامى اند و نمى توان اين مظاهر دوگانه را در متن فرهنگ و تمدن مسيحى قرار داد،بلكه بايد در همان فضاى اسلامى به درك ماهيتشان رسيد.

9)برخى از نويسندگان غربى تاريخ نقاشى و هنر اسلام،دورى خلفاى اموى و عباسى از احكام شريعت و بازگشت به نقاشى را عدم توفيق متكلمان و مجتهدان و فقهاى اسلام در اعمال نظرگاه خود در جهان اسلام مى دانند.آرنولد در اين باب معتقد است با وجود قدرت دين اسلام،تاريخ اين دين پر از نمونه هاى بى اعتنايى حكام نسبت به فتاوى علما در باب حرمت تصوير است.

10)مصور كردن كتاب از نهضت ترجمه آغاز شده بود(در صورت ساده بدون رنگ آميزى)و به تدريج با تنوع و رنگ آميزى همراه با كتب شعر و قصه گسترش يافت.از اولين كتب علمى و فنى ومشهورترين آنها كه مصور گرديدند الحيل الجامع بين العلم و العمل جزرى و سپس عجايب المخلوقات قزوينى است.و اولين كتاب ادبى كليله و دمنه و مقامات حريرى است كه احتمالا استادان مسيحى بيزانس در دوره ترجمه آنان را مصور كرده اند.

11).تاريخ نقاشى در ايران،محمد زكى حسن،ص 45.اين مدرسه را«نماينده نقاشى عرب »تلقى كرده اند.

12)اين لفظ.از سوى مستشرقين به نقاشى مغرب مسيحى و دوران اسلامى اطلاق شده است. minimum اخذ شده كه به معنى كوچك و خرد و ريز است اما در حقيقت به ظاهر ازواژه اين لفظ از«مى نيوم »يعنى نوعى رنگ قرمز گرفته شده است.در گذشته كتابها را نزد ملل مغرب زمين با رنگى كه آميخته به شنگرف و مى نيوم بود زينت مى كردند.

13)چنانكه نوشته اند،در قرن هشتم هنگام حكومت ايلخانان مغول املاك شخصى غازان خان-سالانه 000،220،1 دينار عايدى داشت و خواجه رشيد الدين فضل الله وزير770،12 ملك مزروعى داشت.اين فئودالهاى بزرگ ولايات را به مقاطعه به حكام محل مى سپردند(رك به: كشاورزى ومناسبات ارضى در ايران،ج 2،ص 90 و جامع التواريخ،خواجه رشيد الدين فضل الله،ج 2،ص 1024).اين حكام روستاييان را با قساوت و سنگدلى وحشيانه استثمار مى كردند. در يك جمله دارندگان اقطاع و تيول از هيچ ظلمى باك نداشتند و ابا نمى كردند.(ديوان حافظ،تصحيح انجوى شيرازى،ص 46 مقدمه)بيتى از پوربها شاعر خراسانى ناظر بر اين اوضاع است:

همه جهان متفرق شدند و آواره بيشمار قلان و ز بيكران قبچور(كشاورزى عهد مغول،ص 214).

14)شرح حال و آثار عين القضات،ص 78.

15)ديوان اوحدى مراغه اى،به تصحيح سعيد نفيسى،ص 537.

16)ديوان حافظ 80.

17)به تعبير سخن علامه جرجانى شعر حافظ الهامات و حديث قدسى و لطايف حكمى و نكات قرآنى است حافظ شيرين سخن،ص 184.

18)اين دو كتاب متاثر از نقاشيهاى بيزانس اند.

19)قوانين علم مناظر كه در مينياتور ايرانى از آن پيروى شده است قبل از اينكه نفوذ هنر رنسانس و نيزعوامل داخلى باعث انحطاط آن شود همان قانون علم مناظر طبيعى است كه اصول و قواعد آن رااقليدس و پس از او رياضى دانان اسلامى مانند ابن الهيثم بصرى و كمال الدين فارسى تدوين كردند.

مينياتور ايرانى در دوران طلايى خود همواره تابع اين قوانين باقى ماند و از اصول اين علم پيروى كرد و بر طبق يك نوع واقع بينى كه از خصوصيات دين اسلام است،هنر اسلامى هيچگاه نكوشيد به طبيعت دو بعدى سطح كاغذ خيانت كرده و به طريقى آن را سه بعدى نمايان سازد،چنانكه بابه كار بردن قواعد علم مناظر مصنوعى يا آنچه به لاتين آن را ersectiva artificialis مى نامند،در مقابل قواعد علم مناظر طبيعى ersectiva naturalis هندسه اقليدسى،هنر دوره رنسانس ودوران انحطاط هنر مينياتور ايرانى سطح دو بعدى كاغذ را سه بعدى مى نماياند.رك به:عالم خيال ومفهوم فضا در مينياتور ايرانى،ص 18.

20)اين ديوان با خط نستعليق مير على تبريزى مزين شده است.

21)اين سخن به معنى پايان نقاشى شيراز نبود بلكه اين شهر نيز از سبك هرات متاثر شد.در ادوارمتاخر يعنى عصر زنديه نقاشان شيراز شيوه نوينى در زمينه گل و مرغ سازى ابداع كردند كه بسيارى از مراكز هنرى ايران را تحت تاثير قرار داد.

22)اين تعبير از آن غياث الدين خواندمير در تاريخ حبيب السير است.اسكندر بيگ منشى در تاريخ عالم آراى عباسى از وى به «استاد نادره كار»تعبير مى كند.

23)تاريخ نقاشى در ايران،زكى محمد حسن،ص 80-81.

24)با توجه به اين حكمت بوركهارت به تفسيرى از سير ولايت در ائمه اطهار بنابر اعتقاد شيعه مى پردازد.حضور هميشگى و جاويدان امام دوازدهم از نظر او متضمن انديشه نظم خاصى است درامور معنوى كه بر حسب آن در هر لحظه از زمان بر جهان قطبى فرمان مى راند كه بمانند دل است نسبت به تن و تاثير عالم غيب برزمين و زمان به واسطه اوست.پس اين قطب حقيقت افلاكى(آسمانى)و معنوى دارد و مظهرى از حضور الوهيت در مركز عالم يا هر روح در مراتب مختلف است.

اين حضور همواره در اولياء الله جلوه گر مى شود كه مقام معنوى آنان با اين مركزيت الهى وافلاكى برابر است.در اين مختصر مى توان دريافت كه انديشه شيعى حقيقتى بس دقيق و ظريف است كه مجموعه نظم آن پسند خاطر همگان است و در آن ديد اساطيرى و سلسله مراتب معنوى امامت نهفته است.

خاطره زمانى كه امامان هنوز قابل رؤيت بودند و پايان اندوهبار بعضى از آنان وظهور بازپسين آنان و آرزوى رسيدن به مرزى رازگونه در ميان آسمان و زمين كه در آن او همچنان جايگزين است و ساكن، بر عالم تقدس شيعى مفهومى خاص مى بخشد كه شايد بتوان آن را با جاذبه خارق العاده اى براى حصول به بهشت و حالت معصوميت و روحانيت خاصى كه در دو انتهاى آغاز و انجام زمان موجود است توصيف كرد.هنر اسلامى،بوركهارت،ص 44 و49.

25)مقلدان نقاشى ايرانى در تركيه و هند هيچ گاه نتوانستند گامى به كمال اين نقاشى نزديك شوند.

26)براى تفصيل مطلب در باب نقاشى عصر اسلامى علاوه بر كتابهاى فارسى و عربى و ainting in Islam اثر آرنولد انگليسى ذكرشده در اين فصل رجوع شود به كتاب ArnoL چاپ آكسفورد سال 1928.تحقيقاتى كه در اين كتاب از لحاظ تاريخ نقاشى در اسلام به عمل آمده مباحثى ناتمام است.

آثار پراكنده نقاشى كه در نسخه هاى خطى كتابهاى شعر و كتب علمى موجود است و پراكندگى مطالب و منابع درباره هنر و هنرمندان عصر اسلامى كه در متون متعدد تاريخى و ادبى و فلسفى وديگر كتب تا كنون كمتر جمع آورى نشده است،هنر اسلامى را ناشناخته نگه داشته است.از مطالب موجود در اين آثار شناختى كامل از مميزات و اوصاف تاريخ هنر اسلامى جز در حوزه تفكرمنطقى و برخى از كتب شعرى و ادبى نمى بينيم،فى المثل چنانكه در فلسفه هنر افلاطون و ارسطوديده ايم.يعنى نمى توانيم سخن از فلسفه هنر ابن سينا و سهروردى داشته باشيم.