تجلیات حکمت معنوی در هنر اسلامی

محمد مددپور

نسخه متنی -صفحه : 161/ 128
نمايش فراداده

سكنى گزيدن آدمى در ساحت خيال

قدر مسلم اين است كه آراء عرفا و اشراقيون به خصوص شيخ اشراق در تكوين هنرمثالى و آگاهى و احساس نقاشان نسبت به فضاى عالم مثال تاثير اساسى در نقاشى نهاده است.و نقاشان را به سير و نظر در عالم ملكوت و صور مثالى سوق داده،در حالى كه درآغاز،اصول نقاشى يونانى بر فكر نقاشان اسلام چيره بوده و سنتهاى اين نوع تفكر هنرى كه اساسا عالم مثال را به طاق نسيان سپرده بود در هنر نقاشى اوليه عصر اسلامى مؤثر بوده است.

تفكر يونانى منظر هنرى را صرف جهان محسوس قرار داده بود.در نظر فلاسفه يونانى حقيقت به عالم صور كلى و ديدارها تعلق داشت،در حالى كه عرصه هنر صورجزئى و پندارها (1) (aisthetos) به قلمرو عالم شهادت كه به چشم ظاهر آدمى تعلق پيدا مى كند شايسته اطلاق لفظ وجود نيستند  و صرفاسايه اى هستند از عالم بالا.و نقشهايى فانى اند كه هنرمند در تمام عمر نظاره بر آنها دارد وهيچگاه در مرتبه اى قرار نمى گيرد كه حقايق عالم مثال را مشاهده كند،زيرا اين مرتبه لازمه اش قطع نظر و تعلق از عالم محسوس و افراد مشهود است.به همين دليل افلاطون هنريونانى را شايسته تامل نمى داند،زيرا جلوه گاه اين هنر صرف عالم محسوس است وزيبايى اين هنر به عالم محسوس بر مى گردد.على رغم اين نظر بهره مندى آثار افلاطونى ازاساطير يونانى و به قول عالم واسطه رياضى موجب شده كه زمينه نوعى تفكر اشراقى رادر ادوار بعدى از سوى اتباع او شاهد باشيم.

ارسطو و بيشتر اتباع مسلمان او كه به مشائيان شهرت يافته اند عالم خيال و مثال رامنكر بودند و صور خيالى را صرفا در موجوداتى چون انسان مى پذيرفتند،اما در مراحل بعد متفكران اسلامى با تذكر به معناى «عالم ذر و برزخ »و ديگر معانى قرآنى به عالم واسطى كه مميزات آن ذكرش رفت قائل شدند.به هر تقدير اساسا در جهان يونانى عصرمتافيزيك،على الخصوص پس از افلاطون،عالم خيال و صور خيالى در دل مردمان وهنرمندان يونانى اشباحى بيش نبودند كه ملكى و ناسوتى تلقى شدند تا ملكوتى.چنين عالمى كمتر محل توجه متفكران بود،فقط برخى افلاطونيان و پيروان حكماى قديم يونانى عصر ميتولوژى به عالم فرشتگان و مثال مى انديشيدند.